w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث

محمد صادق غلامی/ با همکاری میثم امینیان

 

سی و چهارمین نشست تاریخ کلام امامیه روز سه شنبه 18 آبان 95 با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی در بنیاد فرهنگی امامت برگزار شد. آن چه در ادامه می خوانید مشروح این نشست است.

 

در جلسه قبل، بحث جلسات گذشته را تقریر کردیم و ادامه آن را در این جلسه بحث می کنیم.

 

اشاره کردیم که در تاریخ تفکر شیعه در دوره مدینه یا در هشتاد سال یا صدسال ابتدایی یک ویژگی مهم وجود دارد که سبب می‌شود از روش‌های متنوع و غیرمستقیم استفاده کنیم تا اندیشه شیعه را در این دوره پیدا کنیم. به دلیل ویژگی‌های تشیع در این دوره که یک جریان سیاسی و اقلیت در مدینه است و اسناد و مدارکی از این دوره باقی می‌ماند ویژگی خاصی از آن به‌جا می‌گذارد. به همین دلیل یک محقق تاریخی به ظرایفی که از این دوره باقی می‌ماند توجه کند.


چهار ویژگی در این دوره وجود دارد:


1- تاریخ‌نگاری مسلمانان به‌ویژه تاریخ این دوره، تاریخ حوادث سیاسی است. بخش فرهنگی و علمی در این دوره به نگارش درنیامده است. می‌دانید که کتب تاریخی ما بر این اساس نگاشته شده است. طبری در اول کتاب تاریخش می‌گوید این کتاب من تاریخ ملوک هر زمان است. اعتراف می‌کند و این طبیعی است. در این دوره بخصوص که مورخان بعداً گزارش‌های شفاهی را منتقل کردند طبیعی است که اطلاعات فرهنگی و علمی و معنوی چندان از سوی مورخان منتقل نشده است.


2- بزرگان و کسانی که در دید قدرت سیاسی جامعه مسلمانان قرار دارند از بین شیعیان دچار تقیه بوده‌اند. اصل نگاهداشت عقیده و پنهان کردن آن از ویژگی‌های تشیع در این دوره است.


3- به این دلیل که شخصیت‌های اصلی شیعه از بین رهبران قوم و قبیله و تیره‌ای هستند و رهبری اجتماعی دارند یک نوع ملاحظه‌کاری در این‌گونه افراد در این دوره تاریخی دیده می‌شود. کسانی که با تاریخ دوران نخستین اسلامی سروکار دارند می‌دانند چه در مسلمان شدن این‌ها و چه در گرایش به گروه خاصی یک نوع گرایش قومی قبیلگی در این‌ها وجود دارد و رهبران معمولاً ملاحظه عموم جامعه خودشان را می‌کنند و این‌گونه نیست که بتوانند حرکت‌هایی برخلاف جریان عمومی جامعه انجام دهند. در بسیاری از قطعات تاریخی می‌بینیم که گاهی رهبران تحت تأثیر افکار عمومی تابعین خودشان، ملاحظه‌کاری دارند. بخصوص زمانی که اختلافاتی رخ دهد.


4- سانسور و اعمال‌نظری که گزارشگران تاریخ در این دوره دارند. چه آن‌هایی که شفاهی نقل کرده‌اند و چه آن‌هایی که نگاشته‌اند. به‌هرحال کسانی که تاریخ این دوره را گزارش کرده‌اند کسانی هستند که با وضعیت عمومی حاکمیت همراه هستند. آن‌ها شیعی نیستند بلکه با تشیع مخالف‌اند. خود این مطلب نیز در گزارش‌های تاریخی چه در نقل و چه در نوع نقل و چه در عدم نقل مؤثر است. این را از این باب می‌گوییم و دائم بر آن اصرار دارم که برای این دوره‌های تاریخی بخصوص در موضوع تاریخ تفکر، یک مورخ باید روش‌های ویژه‌ای را ابداع کند و نظریه‌سازی او متناسب با شرایط باشد تا بتواند از مستندات، به نفع یا به ضرر نظریه خودش استفاده کند.


اعتقاد ما بر این است که با این ویژگی‌ها تشیع در دوران مدینه یک جریان خاص، پنهان، حاشیه‌ای و مورد سانسور دستگاه خبری و رسانه‌ای است. ازاین‌جهت باید کاملاً با دقت و احتیاط سراغ اسناد و مدارک رفت.

 

نکته دومی که اشاره کردیم این بود که جریان تشیع یک جریان تدریجی است و ما به‌هیچ‌روی اعتقاد نداریم که تشیع یا هسته اولیه شیعه، غیر از اهل‌بیت (ع)، کسانی هستند که سیاهه اعتقادات امامیه را از اول به‌صورت تام و تمام داشته باشند. ممکن است تعداد محدودی از یاران امام علی (ع) و صحابه پیامبر (ص) به‌صورت تام و تمام داشته باشند ولی معمول کسانی که ما از آن‌ها به نام شیعه یاد می‌کنیم انسان‌های عادی هستند و در پاره‌ای از اعتقادات همراه هستند و در بخشی از آن‌ها ضعف اعتقادی دارند و همراهی نمی‌کنند. پس شکل‌گیری تاریخ تشیع را تدریجی می‌دانیم و معتقدیم اندیشه اهل‌بیت (ع) به‌تدریج و لایه به لایه به عموم جامعه منتقل‌شده است. باید در تحلیل به این مسئله دقت فراوان داشت.

 

قبلاً بحث کرده‌ایم که وقتی سراغ تاریخ می‌رویم گزارشی از توده‌ها به‌صورت مستقیم دیده نمی‌شود؛ یعنی کمتر گزارش‌هایی داریم که به نحوه اندیشه کردن بدنه اجتماعی جامعه شیعه پرداخته باشد و نسبت به رهبران نیز این گزارش‌ها قطعه وار است و در مواقع خاص بروز کرده است؛ یعنی اعتقادات شخصیت‌های نخستین ما، بر اثر حوادث سیاسی نقل شده است و به دلیل موضع‌گیری خاصی که آن فرد داشته است یا در یک شرایط سیاسی و یا حادثه خاص بوده است یک اظهار عقیده می‌کند و این عقیده‌اش در تاریخ ثبت می‌شود والا مورخان و ناظران به دنبال رصد عقاید نخبگان نبوده‌اند. مگر در جایی که قرار است روایت او نقل شود و کنکاش در مورد عقیده او شود تا به روایت او اعتماد کنند. اینجا است که در تراجم، بحث اعتقادی بیرون می‌زند؛ اما به‌صورت طبیعی حتی گزارش نخبگان نیز گزارش فرهنگی اعتقادی نیست.

 

وقتی سراغ تاریخ نخبگان امامیه در این دوره می‌رویم می‌بینیم شخصیت‌های مختلف یاران امام علی (ع) و بعداً یاران و فرزندان ائمه (ع) کسانی هستند که مؤلفه‌های اعتقادی شیعه را بروز می‌دهند. حالا ممکن است در مورد یک نفر یک بعد مطرح شود و در مورد یک نفر دیگر یک عقیده دیگر مطرح شود. ما این را در بحث گذشته‌مان رصد کردیم و یکایک یادکردیم. از سلمان، ابوذر، مقداد، صعصعه بن صوحان و برادرانش، قیس بن سعد و برادرانش، حجر بن عدی، هانی بن هانی حمدانی، اصبغ بن نباته، مالک بن اشتر، مسلم بن نظیر، ابوعبدالله جدلی، یحیی بن جزاد، ابوالطفیل و منصور بن معتمر یادکردیم.

 

سخن در این بود که اگر در طول هشتاد سال رصد کنیم در جای‌جای تاریخ، افرادی را نام می‌برند که یک یا چند تا از مؤلفه‌های اعتقادی شیعه را بروز می‌دهد. این‌ یک نشانه‌ای از شکل‌گیری اعتقادات شیعه در این دوره است. آمدیم بر این افزودیم و گفتیم گزارش‌هایی از سوی مخالفان در تاریخ وجود دارد و از گروه‌ها و جریان اجتماعی‌ای یادکرده‌اند که دارای همین سیاهه اعتقادی است. دشمن به این دلیل که نمی‌تواند واقعیت را انکار کند به عناوینی از این اعتقادات یاد می‌کند. در آن جلسه اشاره کردیم که عنوان سبایه، عنوانی بود که در تاریخ به‌عنوان یک اتهام بر گروهی از جامعه زده شد و از زمان عثمان شناسایی شد که بروز بیرونی پیدا کردند و موج اجتماعی درست کردند و دارای این اعتقادات هستند.

 

نکته جالب این است که داستان سبایه و وابسته بودن آن به عبدالله بن سبا، یک جریان ساختگی دوره‌های بعد است تا واقعیت این دوره را تحلیل کنند. در اینجا اشاره کردیم که یک عبدالله بن سبای تاریخی داریم و یک سبایه تاریخی داریم. (طبق نظریه ما که قبلاً به‌تفصیل مدارک را ارائه کردیم). در مسیر تاریخ پردازی عبدالله بن سبای تاریخی به عبدالله سبای اسطوره‌ای و سبایه تاریخی نیز به سبایه ساختگی تبدیل شد. این در قرن دوم یا اوایل قرن سوم این دو تا به هم پیوند خورد؛

 

به‌عبارت‌دیگر دو اتفاق مهم افتاد:


1- عبدالله بن سبا یک شخصیت واقعی ولی یک فرد دسته دوم و یک صحابی عادی است که هیچ نقش مهمی برای او در تاریخ نیست الا ادعای غلوی که در مورد او شده است و امام علی (ع) در مورد او برخوردی کرده‌اند. تا اینجا را می‌توان ازنظر تاریخی ثابت کرد ولی هیچ نقش دیگری در تاریخ ندارد.


2- سبایه تاریخی اشخاصی هستند یمنی که از شیعیان امام علی (ع) هستند. مخالفان که عدنانی و حجازی هستند به این دلیل که مخالف اعتقادی هستند از این‌ها به‌عنوان سبایی و یمنی یاد می‌کنند تا آن‌ها را تحقیر کنند. این سبایه تاریخی است.


در مسیر تاریخ دو اتفاق افتاد:


1- سیف بن عمر یا کسانی که او از آن‌ها یاد می‌کند (سیف این مطلب را با دو واسطه نقل می‌کند و نمی‌دانیم کار خود سیف است یا کار دیگران) از عبدالله بن سبا یک شخصیتی ساخت که دارای اعتقادات شیعی است؛ مثلاً قائل به رجعت بود. وصایت امام علی (ع) را مطرح کرد. مسئله برائت از شیخین و موارد دیگری از اعتقادات شیعه را مطرح کرد. بخصوص این سه تا در اعتقادات شیعه برجسته است. این عبدالله بن سبا را با این سه اعتقاد، به‌عنوان رهبر اصلی حرکت علیه عثمان مطرح کرد و عنوان کرد که تمام حوادثی که در این جریان افتاد به رهبری او بوده است. داستان را به‌گونه‌ای طراحی کرد که با این واقعیت سازگار باشد؛ زیرا می‌دانیم در گزارش‌های تاریخی غیر از گزارش سیف بن عمر، حادثه اعتراض به عثمان از مصر آغاز می‌شود. سیف بن عمر به‌گونه‌ای این جریان را طراحی کرد که عبدالله بن سبا به کوفه و بصره و شام می‌رود و نتیجه‌ای نمی‌گیرد و وقتی به مصر می‌رود حرف‌هایش تأثیر می‌کند. وقتی در تاریخ موازی با سیف بن عمر نگاه می‌کنیم می‌بینیم رهبران طرفدار امام علی (ع) و مخالفین عثمان در مصر هستند؛ ازجمله محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه بن یمان و مالک اشتر. تاریخ نقل می‌کند که مصر شیعی است. کوفه در آن زمان زبیری است. سیف داستان را طوری طراحی می‌کند که عبدالله بن سبا را به مصر می‌رساند و این اعتقادات را بیان می‌کند. هر چه عبدالله بن سبا از اعتقادات شیعه گفت مصری‌ها پذیرفتند و این سبب شد که به سمت مدینه حرکت کنند و نهضت علیه عثمان را به راه بیندازند.


دکتر صفری: کوفه زبیری نیستند.


دکتر سبحانی: احتمالاً زبیری‌ها بیشتر باشند.


دکتر صفری: کوفه نیز در فتنه عثمان نقش زیادی دارد.


دکتر سبحانی: همه با هم هماهنگ می‌شوند. هم در گزارش سیف بن عمر و هم در گزارش‌های موازی این است که سه گروه از کوفه و بصره و مصر می‌آیند و هرکدام سراغ یک گروه می‌روند. مصری‌ها سراغ علی بن ابیطالب (ع) می‌روند و کوفی‌ها سراغ زبیر عرض حاجت می‌کنند و او را علیه عثمان تحریک می‌کنند. آنچه مسلم است این است که نقش اساسی رهبری حرکت علیه عثمان، ظاهراً از مصر است. این هم بحث اصلی من نیست. می‌خواهم بگویم سیف بن عمر عبدالله بن سبای واقعی که معلوم نیست کجا است و چه نقشی دارد را به رهبری نهضت علیه عثمان تبدیل می‌کند. چرا؟ برای این‌که بگوید این مصری‌ها و شیعیانی که امتداد در کوفه و بصره نیز دارند و یارگیری می‌کنند، اگر قائل به رجعت و وصایت و برائت از شیخین هستند مقصر، عبدالله بن سبای یهودی است. سیف، کاری به محمد بن ابی بکر و امثال او ندارد و صراحتاً می‌گوید این‌ها فریب عبدالله بن سبا را خوردند و به دنبالش دویدند. عبدالله بن سبای تاریخی را سیف بن عمر تبدیل به عبدالله بن سبای اسطوره‌ای می‌کند که اعتقادات شیعی را در میان مصریان و شیعیان ایجاد می‌کند و باعث فتنه می‌شود.


2- در داستان سیف چیزی بنام سبایه دیده نمی‌شود. سبایه تاریخی، اهل یمنی هستند که مدافع امام علی (ع) هستند. این سبایه تاریخی که ناظر به اهل سبا است در کتب غیر تاریخی (کتب فرق و مذاهب) تبدیل به گروهی بنام سبایه می‌شود که پیروان عبدالله بن سبا هستند. سبایه تاریخی و عبدالله بن سبای تاریخی هیچ ارتباطی با هم ندارند. وقتی وارد اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم می‌شویم اسناد تاریخی می‌گویند گروهی بین عبدالله بن سبا و سبایه پیوند زده‌اند. از عبدالله بن سبا یک اسطوره ساخته‌اند که رهبری فکری شیعیان است. از سبایه شیعیان اهل یمنی اسطوره‌ای ساخته‌اند که فرقه غالی هستند. در کتب تاریخی از قرن چهارم به بعد دیده می‌شود که بین عبدالله بن سبای غالی و سبایه غالی پیوند می‌خورد. قصه این‌طور شکل می‌گیرد که شیعه از زمان فتنه عثمان پیدا شد و رهبرشان عبدالله بن سبای یهودی بود و دارای این اعتقادات بودند که دارای غلو نیز هست.


یک برگشت به موارد گذشته بزنیم.


1- در روایات سیف، اصلاً غلوی در مورد عبدالله سبا نیست بلکه رجعت و وصایت و برائت دیده می‌شود. او عبدالله بن سبای تاریخی است که در آن غلو است و اعتقاد به الوهیت دیده می‌شود و یک فرد عادی و کم تأثیر در جریان‌های اجتماعی است. عبدالله بن سبای سیف بن عمر قائل به وصایت و رجعت و برائت از شیخین است و کل ماجرای فتنه علیه عثمان را مدیریت می‌کند.


2- از آن‌طرف، در سبایه تاریخی نامی از عبدالله بن سبا نیست و هیچ نسبتی با او ندارد و هیچ گزارشی از غلو در او دیده نمی‌شود. همین‌هایی هستند که این اعتقادات یاد شده را دارند و اهل یمن هستند؛ اما در این تلفیق تاریخی، سبایه به عبدالله بن سبا پیوند می‌خورد؛ اما فرقه نگاران از قرن سوم، سبایه ای که می‌سازند یک گروهی از غلات هستند. مقالات الاسلامیین را ببینید. وقتی از سبایه یاد می‌کنند آن‌ها را پیروان عبدالله بن سبا می‌دانند که غالی هستند. این سبایه هیچ ارتباطی با فتنه عثمان ندارد؛ زیرا کنار بقیه کیسانیه می‌آیند. کنار غالیان کیسانیه با انواعشان، یک گروه نیز سبایه است؛ یعنی از دیدگاه فرقه نگار، سبایه هنوز در قرن سوم یک جریان غالی است. وقتی اسناد از قرن سوم به بعد را مراجعه می‌کنیم می‌بینیم کسانی که باور به روایات سیف دارند این تلفیق را صورت می‌دهند. اولین سند تاریخی که بنده پیدا کردم که این کار تلفیقی را انجام می‌دهد ابوعلی مسکویه رازی در تجارب الامم است. تاریخ وفات مسکویه سال 421 قمری است.


از بررسی اسناد تاریخی معلوم می‌شود که غیر از طبری که به روایات سیف اعتماد دارد و کسانی مانند ابن اثیر که دقیقاً از طبری تبعیت کرده‌اند و همین‌طور یکی از کتب دیگر که آن هم قول سیف را پذیرفته است، بقیه مدارک تا آنجایی که ما بررسی کرده‌ایم هیچ‌کدام، عبدالله بن سبا را در ماجرای عثمان وارد نکرده‌اند. اصلاً نامی از او ذکر نکرده‌اند و تمام گزارش‌های تاریخی یک دست است. از ابومخنف گرفته تا ابن شبه نمیری بصری در تاریخ المدینه المنوره (می‌دانید ابن شبه حتماً عثمانی است و شاید ریزترین گزارش‌ها را به‌صورت معنعن از ماجرای فتنه عثمان داده است و متوفای 262 نیز هست.) تا البدء و التاریخ مقدسی و ابن قتیبه در الامامه و السیاسه و الفتوح ابن اعثم و اخبار الطوال این مسئله دیده نمی‌شود. تنها کسانی که به روایات سیف اعتماد کرده‌اند طبری و ابن اثیر و یکی دیگر از مورخین است.


بقیه گزارش‌های تاریخی به‌صورت کاملاً منطقی جلو می‌رود و معلوم است چه کسانی در صحنه هستند؟ انگیزه شناسی شده است که به چه دلیلی به این کار دست زده‌اند؟ داستان عبدالله بن سبا یک برچسب ناچسب است.


جالب این است که تا قرن سوم و در قرن چهارم، این دو گزارش به‌صورت موازی پیش می‌رود؛ یعنی از یک طرف روایات سیف بن عمر و ماجرای عثمان و حضور عبدالله بن سبا به‌عنوان یک شیعی معتقد که این افراد را شیعه می‌کند و سبایه ای که ازنظر تاریخی تنها گروه یمنی‌های شیعه هستند و فرق نگاران به آن‌ها گروه غالی می‌گویند. هیچ گزارش دیگری وجود ندارد.


از قرن چهارم یک عده‌ای بین این دو گزارش، تلفیق می‌کنند. عرض کردم تجارب الامم شاید اولین سند است که وقتی سراغ واقعه عثمان می‌آید مشخص است که روایات سیف بن عمر را قبول دارد قدم‌به‌قدم با روایت سیف جلو می‌آید؛ اما فرقش این است که هر جا به این گروه می‌رسد اسمش را سبایه می‌گذارد. خیلی جالب است؛ یعنی آنجایی که سیف بن عمر می‌گوید عبدالله بن سبا بود و بقیه‌اش محمد بن ابی بکر و مالک اشتر و دیگران بود. اسم این پیروان عبدالله بن سبا را از تاریخ، عین روایت سیف بن عمر برمی‌دارد و نام سبایه را بر آن می‌گذارد. این نشان می‌دهد تلفیق جریان سبایه و عبدالله بن سبا در این دوره تاریخی اتفاق می‌افتد.


دکتر صفری: یک نکته در بیانات شما وجود دارد. شما می‌فرمایید غیر از طبری در قرن چهارم، دیگران نقل نمی‌کنند. طبری هم فقط از سیف نقل می‌کند. سیف نیز حالش روشن است؛ هم جعال است و هم وضاع است. از طرف دیگر می‌بینیم که سیف از خودش چیزهای دیگری را اختراع می‌کند. در اینجا دو راه داریم: یک راه قریب و یک راه بعید. راه قریب این است که بگوییم اصلاً این شخصیت ساختگی است و خود سیف آن را ساخته است و نمونه‌هایش را نیز داریم و اصلاً اثری از بسامدها و پیامدهای فعل ابن سبا در تاریخ نداریم. راه بعید هم این راهی است که شما می‌پیمایید و آن این‌که سیف را متفکر اندیشمند تئوری سازی تصویر می‌کنید که جابجایی صورت می‌دهد و عقاید شیعه را به این شخصیت نسبت می‌دهد.


دکتر سبحانی: این کار متفکر لازم ندارد. نمی‌توانیم عبدالله بن سبا را نفی کنیم. این‌قدر اخبار و اطلاعات داریم قابل نفی نیست. اخبار الطوال وقتی گزارش نقل می‌کند عبدالله بن سبا جزو یکی از افراد حاضر در گزارش است. اصلاً نزاع در این‌که عبدالله بن سبا اسطوره است یا نیست؟ و کسانی که قول طه حسین و علامه عسکری را نپذیرفته‌اند این است که انکار وجود این شخصیت و اسناد تاریخی ممکن نیست.

 

دکتر صفری: شما فرمودید قبل از طبری کسی عبدالله بن سبا را نقل نمی‌کند.

 

دکتر سبحانی: بنده گفتم قبل از طبری کسی حضور عبدالله بن سبا را در واقعه فتنه عثمان نقل نمی‌کند. روایات شیعی که ربطی به روایات سیف ندارد. روایات شیعی را به‌طور مفصل در این باب گفتم. مرحوم شوشتری صاحب قاموس، تحلیل علامه عسکری را رد می‌کند و می‌گوید این روایات قابل‌انکار نیست و از چهار روایت دو روایت صحیح السند است و طرق نقلش هیچ ارتباطی به سیف ندارد.


دکتر صفری: شما چاره‌ای ندارید به‌جز این‌که از روایات شیعه استفاده کنید.


دکتر سبحانی: این‌طور نیست. روایات غیر شیعه نیز داریم. نقل کردیم که عبدالله بن سبا همراه بعضی از یاران امام علی (ع) به یک مأموریت می‌رود و ضمن آن مأموریت نام عبدالله بن سبا نیز برده شده است. وقتی خود اهل سنت خواسته‌اند در مورد این شخصیت صحبت کنند ذیل آن، روایات غلو او را نیز آورده‌اند. نمی‌توانیم بگوییم ابن قتیبه در کتاب المعارف وقتی از عبدالله بن سبا یاد می‌کند و او را غالی می‌داند تحت تأثیر روایات سیف است؛ زیرا روایات سیف در مورد ابن سبا غلو ندارد. روایات سیف در مورد او تنها رجعت و وصایت و برائت دارد.


اصلاً امکان ندارد کسی به‌صرف این‌که سیف بن عمر قصه‌پرداز است تمام این اسناد را (چه شیعه چه سنی) انکار کند. سنیان می‌گویند غالی بوده است و ما می‌گوییم غالی بوده است. این تفاوت دارد. این مطلب در طرح من نقشی ندارد.


بحث ما این است که حتی اگر بپذیریم عبدالله بن سبا قبل از سیف بن عمر سابقه تاریخی نداشته باشد سیف بن عمر چیزهایی را به او نسبت می‌دهد که معتقدات شیعه است؛ همان چیزی که ما صاحبان آن را شیعه اعتقادی می‌نامیم. سپس تصریح می‌کند که ابن سبا این اعتقادات را به مصر برد و به یک گروهی القاء کرد و آن‌ها پذیرفتند و به آن‌ها گفت به این دلیل که عثمان و شیخین، حق علی (ع) را گرفته‌اند باید قیام کرد. سیف بن عمر انگیزه قیام را انگیزه اعتقادی تعریف می‌کند.


ما چه می‌خواهیم بگوییم؟ می‌خواهیم بگوییم مورخان تاریخ از قرن دوم یافتند که تفکر شیعه در این دوره تاریخی را نمی‌توان انکار کرد. برای این‌که این اعتقادات ریشه اسلامی پیدا نکند و نگویند تشیع ریشه در منابع اصلی یا صحابه دارد عبدالله بن سبا را که سیف بن عمر ساخته بود به‌عنوان سبایه پرورش دادند. سبایه شد و سبایه را به‌عنوان ریشه تشیع معرفی کردند.


سؤال: سیف بن عمر شهرها را خوب می‌شناسد. می‌داند کوفه زبیری هستند. می‌داند مکه رابطه خوبی باعثمان دارد. عبدالله بن سبا را به مصر می‌برد. چون شهرهای مصر را می‌شناسد. سیف بن عمر عقاید شیعه را به‌خوبی می‌داند. این سیف بن عمر جامعه‌شناس و متفکر و عالم کجا می‌توان پیدا کرد؟ آن سیف بن عمری که ما سراغ داریم یک وضاع و جعال است. سیف بن عمری که شما می‌شناسانید با او متفاوت است.


دکتر سبحانی: من چنین چیزی نمی‌گویم. ادعای اصلی من این است که سیف بن عمر یک روایاتی درست کرده است که عبدالله بن سبا به‌عنوان رأس فتنه عثمان است. دقیقاً این را مرتبط با جایی می‌کند فتنه واقعی عثمان است و همه مورخان نوشته‌اند که غائله از مصر شروع شد. طبری مستقیماً از او نقل می‌کند و معنعن نیز نقل می‌کند. چند نکته روش‌شناسی در نقلش دارد و می‌گوید اگر تعارض در کتب من دیدید تعجب نکنید. چون فقط نقل می‌کنم. هر جا طبری از روایات سیف عدول می‌کند می‌گوید که برمی‌گردیم به روایت سیف. طبری عیناً نقل می‌کند که سیف بن عمر می‌گوید: عبدالله بن سبا رأس فتنه بود و یهودی زاده بود. فاسلم فی زمان عثمان انتقل الی کوفه به کوفه رفت و تبلیغ کرد و موفق نشد و در شام نیز همین‌طور. در مصر کارش گرفت. انگیزه قیام را نیز اعتقادی تعریف می‌کند.


حالا این‌که نقل او در مورد کوفه درست است یا نه؟ معتقدم درست است؛ زیرا یک گروهی به مدینه آمدند مستقیماً به سراغ زبیر رفتند. من می‌گویم سیف بن عمر حوادث قیام فتنه عثمان را نقل کرده و اولش عبدالله بن سبا گذاشته است. او برای عبدالله بن سبا یک سیاهه اعتقادی تعریف کرده است که جزو اصول اعتقادی شیعه است.


ابومخنف تمام داستان ماجرای فتنه عثمان را نقل کرده است. ابن شبیر نمیری به جزئیات گزارش‌های فتنه را نقل کرده است. داستان عثمان تا زمان امام علی (ع) برجسته‌ترین حادثه در تاریخ اسلام حتی برجسته‌تر از حوادث زمان پیامبر (ص) است. اگر کسی مثل سیف بن عمر این‌قدر از تاریخ اطلاع نداشته باشد کسی مانند طبری به او اعتماد نمی‌کند.


سؤال: آیا قبل از این روایت، ارتباطی بین عبدالله بن سبا و سبایه داریم؟

 

دکتر صفری: داریم ولی در کتب فرق داریم نه عبدالله بن سبایی که غائله عثمان را راه می‌اندازد بلکه عبدالله بن سبای غالی که پیروانی دارد و به علی بن ابیطالب (ع) می‌گوید: «انت اله». المعارف ابن قتیبه، مقالات الاسلامیین اشعری و تمام اسناد فرق نگاری قرن سوم همگی وقتی از سبایه یاد می‌کنند کنار سایر گروه‌های رافضه، می‌گویند یک گروه غالی نیز بود که سبایه و پیروان عبدالله بن سبا بودند. نه عبدالله بن سبایی که غائله عثمان را راه انداخته است بلکه عبدالله بن سبای غالی.


سؤال: المحبر می‌گوید: عبدالله بن سبا صاحب سبایه بود و یک شعری نیز از او نقل می‌کند.


دکتر سبحانی: می‌گوید یک گروهی بودند. بیش از این نداریم.


دکتر صفری: اسم عبدالله بن سبا و ارتباطش با سبایه همین‌که در المحبر وجود دارد مهم است. چون قبل از طبری است.
المعارف ابن قتیبه و مقالات الاسلامیین نیز قبل از طبری است ولی هیچ‌کدام عبدالله بن سبا را به غائله عثمان وصل نمی‌کنند. همه نکته اینجا است. ما اگر نوآوری داشته باشیم اینجا است. ما می‌گوییم در طول تاریخ تا زمان قرن سوم و قرن چهارم هیچ جا بین این دو حادثه (حتی ساختگی) ارتباطی وجود ندارد.


اگر یک نمودار بکشیم و بخواهیم عبدالله بن سبای تاریخی و سبایه تاریخی را نشان دهیم. عبدالله بن سبای ساختگی و سیف بن عمر را در یک مرحله و در مرحله دوم سبایه ساختگی اهل فرق و مذاهب و در مرحله سوم تلفیق بین عبدالله بن سبای اسطوره‌ای و سبایه ساختگی که در تجارب الامم تحقق پیدا می‌کند.


این چیزی که امروز مستشرقان و سنی‌ها برای ریشه‌های تشیع یاد می‌کنند ساخته این شکلش متعلق به این دوره (اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم) است که یک سبایه داریم که پیروان عبدالله بن سبا هستند. اگر یک‌دانه از این گزاره‌ها را حذف کنید تئوری هزارساله مخالفان تشیع شکل نمی‌گیرد. اگر بگویند پیروان عبدالله بن سبا غالی هستند ما می‌گوییم چه ارتباطی به شیعه دارد؟ اگر عبدالله بن سبا را انکار کنید این تئوری شکل نمی‌گیرد زیرا قرار است این‌ها کسی را درست کنند که یهودی زاده است و اگر بگویید سبایه از مصر آمده است و رهبرش محمد بن ابی بکر و دیگران است می‌گوییم مرحبا بناصرنا. ما می‌خواهیم بگوییم غائله عثمان از مصر آمد و رهبرانش هم انسان‌های شناخته‌شده هستند. باز تئوری مخالفین شکل نمی‌گیرد.
اگر بگویید عبدالله بن سبای تاریخی هست و نقش دارد ولی سیاهه اعتقادی شیعه را به او نسبت ندهید باز هم تئوری هزارساله مخالفین شیعه شکل نمی‌گیرد.


تلفیق این سه تا و ریختنش در این قالب متعلق به این دوره است. البته سهم اصلی را باید به سیف بن عمر بدهیم که اگر روایات او نفی شود کل پایه این تئوری نفی می‌شود زیرا تنها سیف بن عمر است که در غائله عثمان، سیاهه اعتقادات را می‌آورد و به عبدالله بن سبا نسبت می‌دهد و او را رئیس گروه شیعی مصر می‌داند.


سؤال: سیف بن عمر این‌ها را از کجا گرفته است؟


دکتر سبحانی: من می‌گویم دو واقعه تاریخی را کسی مانند سیف بن عمر با زرنگی درست می‌کند. اگر کسی گزارش‌های تاریخی را ببیند نیازی به هوش زیاد ندارد و کافی است یک آدم قصه‌پرداز و خیال‌پرداز این داستان تاریخی را گوش کند. بنده الآن نسبت به سیف بن عمر نمی‌دهم زیرا او در تمام این‌ها دو راوی قبل از خودش را نقل می‌کند. من تحقیق نکردم که آیا این دو راوی حقیقی هستند یا نه؟ ای‌بسا کار کس دیگری باشد. ولی این را در نظر بگیرید که اگر روایات سیف بن عمر نباشد اثبات ریشه‌های تشیع تمام است و این برای حاکمیت سیاسی و گروه اکثریتی که می‌خواهند اعتقادات خودشان را مشروع جلوه بدهند و عدالت صحابه را اثبات کنند و بگویند هر که مخالف است اهل بدعت است و از خارج اسلام آمده، ضروری است.


من که تعهد ندارم در مورد سیف بن عمر توضیح دهم که چرا این کار را کرده است؟ ولی به‌عنوان مورخ می‌توانم بگویم که اگر سیف بن عمر گفته است و اگر از قرن چهارم به بعد تمام مورخان اهل سنت و مخالفان شیعه و مستشرقان این روایت را به‌عنوان منشأ تشیع گرفته‌اند به این معنا است که این مسئله مهمی است. اهمیتش در این است که یک اتهام بزرگ تاریخی را نسبت می‌دهد تا بخش مهمی از تاریخ تفکر شیعه را بپوشاند و استفاده ما همین نکته است که دقیقاً می‌گوییم تمام این داستان شما درست است ولی یک روی آن را برمی‌داریم. می‌گوییم این‌که شما می‌گویید اعتقادات به وصایت و رجعت در میان رهبران غائله عثمان بوده است را می‌پذیریم. ما شواهد و اشخاصی داریم که الذی یقول بالرجعه غالیا فی التشیع. این‌هایی که گفته‌اند منکر الحدیث است و این‌هایی که روایتشان تضعیف شده است. ما می‌گوییم اتفاقا همین‌ها هستند. روایات سیف می‌خواهد بگوید این‌ها مال خودشان نیست بلکه مال یهودی‌ها است. او می‌گوید تشیع از یهودی گرفته‌شده است. این را چطوری درست کنیم؟ سیف بن عمر می‌گوید این مال عبدالله بن سبا است.


همین تکه تاریخی را که نقد کنیم بقیه تاریخ درست درمی‌آید. سبایه اش درست درمی‌آید و ربطی به عبدالله بن سبا ندارد. عبدالله بن سبا درست درمی‌آید؛ یک شخصیت تاریخی غالی است. اعتقادات اهل مصر و بزرگان شیعه درست درمی‌آید و شواهد تاریخی نیز داریم. پس اگر بپرسند تاریخ تفکر شیعه به کجا برمی‌گردد می‌گوییم غیر از افراد، سقیفه و این‌ها را کنار بگذاریم بروز اصلی‌اش حداقل در بستر تاریخی در غائله عثمان است. در غائله عثمان معلوم می‌شود گروهی از یاران امام علی (ع) قائل به سیاهه اعتقادات شیعی هستند.


این همان بحث طرح مهندسی معکوس تاریخی است که ما آمدیم از گزارش‌های تاریخی برگشتیم ذهن‌خوانی کردیم و نشان دادیم آن چیزی که در تاریخ بوده است اعتقادات شیعه و گروهی از یاران امام است و مورخان در تاریخ با آنچه کردند. حتماً این عبارت را در تجارب الامم نگاه کنید. بسیار شیرین و دقیق است.


دکتر صفری: دوستان گفتند چنین چیزی در اخبار الطوال نیست.


دکتر سبحانی: ممکن است در جای دیگر باشد. اگر هم نباشد جریان عبدالله بن سبا را باید شیعه نقل کند؛ زیرا عبدالله بن سبا یک شخصیت درجه دوم است و حادثه‌آفرینی نکرده است. چرا یک سنی باید او را نقل کند؟ آن موردی که در کتب اهل سنت نقل شده است ضمن یک حادثه تاریخی نقل می‌شود و نامش آنجا می‌آید. روایات شیعه که اعتنا به قضیه دارند عبدالله بن سبا را نقل کرده‌اند. دوستان به قاموس الرجال مراجعه کنند. ایشان بحث مفصلی دارند و می‌گویند عبدالله بن سبا یک امر واقعی است.


این‌که عبدالله بن سبا واقعی است یا غیرواقعی، در تئوری من تأثیری ندارد. آنچه برای من مهم است این است که سیف بن عمر یک واقعیت تاریخی را که مسلم است یک گروه شیعی در مصر این اعتقادات را دارند به عبدالله بن سبا نسبت می‌دهد.


این مطلب در تجارب الامم ذیل عنوان «انها کان ظهور السبایه و خروج اهل مصر الی المدینه لقتل عثمان» آمده است. برای اولین بار در کتب تاریخی می‌بینم که کسی در غائله عثمان واژه سبایه را می‌آورد. جالب این است که در یک قسمت عین روایت سیف را خلاصه می‌کند و دقیقاً می‌آورد. در صفحه دیگری حتی آنجایی که روایت سیف این است: «وقد کان اهل مصر کاتبوا اشیاعهم من اهل کوفه و اهل بصره و جمیع من اجابهم» روایت سیف این است و می‌گوید گروهی که فریب عبدالله بن سبا را خوردند به طرفداران خود در کوفه و بصره نامه‌نگاری کردند. تجارب الامم این «کان هولاء» را برمی‌دارد و جایش «سبایه» را می‌گذارد. عبارتش این است: «ثم ان السبایه کاتبوا اهل الامصار ان یتوافوا مدینه لینظروا». دقیقاً جاسازی واژه سبایه بجای واژه «کان اهل مصر». اهل مصر در اینجا سبایه می‌شوند. این همان کار تلفیقی است.


از این بحث بگذریم و جلوتر بیاییم.


سؤال: باید یک روایت موثق بیاورید که اهل مصر به آن سیاهه اعتقادی شیعه معتقد بودند؛ مثلاً محمد بن ابی بکر این اعتقادات را داشته است و سیف بن عمر این مطلب را می‌دانسته است.


دکتر سبحانی: لازم نیست سیف بن عمر بداند. سیف باید می‌دانسته که این اعتقادات در این دوره تاریخی در مصر وجود داشته است.


سؤال: باید این را ثابت کنید.


دکتر سبحانی: با خود روایت سیف، ثابت می‌کنیم.


سؤال: حتی با این وضعیت که معتقدید او وضاع و قصاص و جعال است؟


دکتر سبحانی: حتی با این حالت. توجه کنید کسی که در خانه می‌نشیند و قصه می‌گوید حرفش موردپذیرش نیست. قصاص در تاریخ زیاد بوده‌اند ولی یک‌دانه روایاتش در کتب تاریخی نیامده است. چرا روایات سیف آمده است؟ به این دلیل که او ناقل اخبار تاریخی است؛ یعنی در سلسله خبر تاریخی قرار می‌گیرد. اگر تطبیق کنید در تمام غائله عثمان بین آن چیزی که روایات سیف می‌گوید و آن چیزی که در ابومخنف است و آن چیزی که در تاریخ المدینه است که اولین گزارش‌های تاریخی ما است ازنظر تاریخی کاملاً با هم منطبق است؛ یعنی سیف بن عمر در یک گزارش چهل پنجاه‌صفحه‌ای چهارتا عبارت را تغییر داده است و بقیه ثابت است. به این دلیل به حرف او اعتماد می‌شود.


سیف بن عمری که می‌گوید عبدالله بن سبا با این اعتقادات به مصر می‌آید چه انگیزه‌ای داشته است؟ بعدازاین قصه، تمام داستان، طابق النعل بالنعل عین تاریخ است. یکجاهایی گاهی اوقات یک‌چیزی وسط می‌اندازد. چرا؟ یک مورخ باید از خودش سؤال کند که سیف بن عمر با چه انگیزه‌ای این کار را می‌کند؟ اگر تشیع اعتقادی به این معنا در مصر وجود ندارد چرا سیف بن عمر باید مجبور شود عبدالله بن سبا را بردارد و در اینجا قرار بدهد؟ چون دو واقعیت تاریخی وجود دارد. یکی از مهم‌ترین واقعیت‌های تاریخی این است که تعبیر سبایه از بلافاصله از دوران معاویه بر این گروه شیعه اطلاق شده است. قبلاً بحث کردیم. سیف بن عمر این را می‌داند. در حوادث مختلف به شیعه اعتقادی، سبایه گفته‌اند. پس یک واژه را سیف بن عمر بنام سبایه می‌دانسته است. سبایه چه کسانی هستند؟ در تاریخ، یعنی یمنی‌ها. کاری که سیف بن عمر می‌کند این است که ریشه سبایه را به عبدالله بن سبا بزند وگرنه هیچ‌وجهی برای جعل عبدالله بن سبا وجود ندارد.

 

در ادامه بحث، با همین منطق، به سراغ حوادث عاشورا و بعد از عاشورا آمدیم. عرض ما این بود که هر چه در مسیر تاریخی جلو می‌آییم هر جا این گروه شیعه اعتقادی را می‌بیند با واژه «سبایه» از آن یاد می‌کند. قبل از قیام عاشورا و بعد از عاشورا به این‌ها سبایه گفته‌اند. قبلاً نقل کردیم که در مقدمات قیام مختار وقتی‌که اموی‌ها علیه سربازان مختار می‌جنگند واژه سبایه به یاران مختار اطلاق می‌شود.


در داستان مختار، واژه سبای تکرار می‌شود. قبلاً نقل کردیم که اولین واژه دیگری که غیر از سبایه بر این گروه اطلاق شده، «خشبیه» است. گفته‌اند این‌ها خشبیه هستند. البته بعد از قیام مختار به این‌ها «مختاریه» گفتند. در زمان‌های بسیار بعدتر به این‌ها «کیسانیه» گفتند. شاید در اواخر قرن اول بعد از مرگ محمد بن حنفیه است که واژه کیسانیه بر این گروه اطلاق می‌شود.


توجه کنید که شیعه عنوان کلی همه پیروان امام علی (ع) است و سبایه این گروه خاص اعتقادی هستند که وصایت و رجعت و برائت و مهدویت و غیبت را در این دوره قبول دارند. به این‌ها خشبیه و مختاریه نیز می‌گویند.


همچنین عرض کردیم که می‌دانیم در این دوره تاریخی بعد از عاشورا و قبل از عاشورا، یک گروهی به‌عنوان «غالی فی التشیع» و «قائلین به برائت» و برخی از آن‌ها «قائل به رجعت» از این‌ها یاد شده است. در دوره عاشورا نیز گروهی از این شیعیان خاص بوده‌اند ولی گزارش تاریخی از این بخش نداریم.


به یک سکوی دیگر تاریخی می‌رسیم و آن قیام مختار است. من فقط فهرست را عرض می‌کنم و دوستان به مطالب جلسات گذشته مراجعه کنند.

 

می‌خواهیم سه جریان بعد از عاشورا را بررسی کنیم و از درون این سه جریان اعتقادات شیعه را به دست آوریم:


1-  کیسانیه؛
2- خاندان بنو حسن (ع)؛
3- امام زین‌العابدین (ع) و یارانشان.


فعلاً در گروه اول یعنی کیسانیه هستیم و می‌خواهیم بگوییم کیسانیه ای که نامیده شده است نهضت واقعی شیعی است که البته در تطبیق اشتباه کردند ولی به لحاظ اعتقادی برای مورخ تاریخ امامیه یک نقطه بسیار روشن تاریخی است که در این دوره موج بزرگی از جامعه کوفه و مدینه و بصره اعتقادات شیعی را قبول دارند.

 

هفت نکته تاریخی را از مباحث تاریخ فکر در قیام مختار استخراج کردیم:


1- محمد بن حنفیه، خودش از کسانی است که قائل به وصایت در امامت است. او معتقد به انتقال میراث علمی در خاندان امیرالمؤمنین (ع) است. آن علم، خاص وصی است. او قائل به مهدویت است که یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا. محمد بن حنفیه با این مختصات یک تئوری سیاسی دارد. یک جلسه مفصل در این زمینه صحبت کردیم. نظریه سیاسی او این است که دولت حق اهل‌بیت (ع) و مهدوی با خون به دست نمی‌آید و نیازمند پیکار نیست. باید صبر کرد تا زمان خودش فرا برسد. ظاهراً محمد بن حنفیه خودش را نامزد چنین شخصیتی می‌داند؛ یعنی در انتظار رسیدن شرایطی است که این وصایت به او برسد و نقش مهدویت را ایفاء کند.


2- در درون کوفه و مدینه، شخصیت‌هایی هستند که نام‌هایشان برده شده است. تا حدود بیست شخصیت نام برده شده‌اند و گفته‌اند که تا چهار هزار نفر به‌تدریج اطراف محمد بن حنفیه را می‌گیرند که طرفدار امامت محمد بن حنفیه هستند.


3- گروه دیگری هستند که در کوفه‌اند و اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه ندارند ولی اعتقادات شیعه اعتقادی را دارند. آن‌ها وصایت و رجعت و مهدویت را قبول دارند ولی مصداقا قائل به امامت محمد بن حنفیه نیستند. در جلسات گذشته از این‌ها یادکردیم. گفتیم از بین این افراد یک گروه از موالی هستند. همه یاران مختار موالی نیستند؛ بلکه یک گروه از این‌ها موالی هستند.


4- اثبات کردیم که مختار از این فضای درون کوفه و مدینه استفاده می‌کند. به کوفه می‌آید و خودش را نماینده محمد حنفیه معرفی می‌کند و به‌صراحت می‌گوید: من از طرف مهدی آمده‌ام که وصی علی بن ابیطالب (ع) است؛ یعنی با تعبیر وصی و مهدی سعی می‌کند طرفداران محمد بن حنفیه را دنبال خودش بکشد. تمام تلاش مختار از ابتدا که قیام را شروع می‌کند و از محمد بن حنفیه برای ابراهیم مالک اشتر نامه می‌آورد تا انتها، بر تمام مؤلفه‌های شیعی تأکید می‌کند و نه‌تنها این تأکید کمتر نمی‌شود بلکه بیشتر نیز می‌شود؛ یعنی اگر ابتدا می‌گوید محمد بن حنفیه، مهدی است کم‌کم برای خودش ادعا می‌کند و می‌گوید وارث آن علم خودم هستم یا این‌که عده‌ای به او نسبت می‌دهند. کم‌کم بحث سکینه و تابوت را مطرح می‌کند؛ یعنی مؤلفه‌های اعتقادی شیعه در ادبیات مختار در جامعه وجود دارد. ما از این‌یک استفاده تاریخی کردیم و گفتیم هم گزارش‌ها و هم سوءاستفاده مختار و یا دیگران نشان می‌دهد که این اعتقادات در متن جامعه کوفه وجود دارد.


5- گفتیم ما در مورد مختار داوری نمی‌کنیم و برایمان نیز مهم نیست که آیا خودش اعتقاد به این آموزه‌ها دارد یا نه؟ شخصاً معتقدم از مجموعه اطلاعات برمی‌آید که اعتقادی به محمد بن حنفیه ندارد ولی اعتقاد به عناصر فکر شیعی دارد؛ یعنی وصایت امام علی (ع) را می‌پذیرد و احقیت خاندان اهل‌بیت را قبول دارد و حتی مهدویت را باور دارد و باور جدی به پیشگویی‌های آخرالزمان دارد. هرکسی را که پیدا می‌کند و یک پیشگویی دارد به او انعام می‌دهد تا خبرش را بگوید و به این‌ها اعتماد می‌کند؛ یعنی راهبرد نظامی خودش اخبار غیبی را مدنظر قرار می‌دهد و نشان می‌دهد مختار باورمند است و سیاسی‌کار نیست. ولی ظاهراً به محمد بن حنفیه باور ندارد و با او همراهی می‌کند تا نهضت خودش را پیش ببرد. البته این در تئوری ما دخالتی ندارد.


6- تاریخ از این گروه اعتقادی شیعه به نام سبایه یاد می‌کند و هیچ نام دیگری در این دوره نمی‌آورد. شاید در اواخر این دوره واژه خشبیه هم در کنار سبایه به کار می‌رود. ترابیه از زمان معاویه به گروهی از این افراد اطلاق می‌شود البته در حادثه مختار بسامد خاصی ندارد. اموی‌ها این واژه را به‌عنوان ذم خواستند بر این گروه اطلاق کنند. ترابیه یعنی این‌ها خاکمالی شده هستند یا افراد بی‌مسکن و بی موقعیت‌ها. واژه سبایه در این دوره پربسامد و به‌عنوان انتقاد به کار می‌رود ولی هیچ‌کدامش نه به عبدالله بن سبا ارتباط دارد و نه لزوماً مسئله غلو را با خود به همراه دارد. سبایی یعنی شیعیان یمنی طرفدار امام علی (ع)؛ یعنی اراذل و عرب‌های غیر اصیل که به دنبال علی بن ابیطالب (ع) افتاده‌اند. پس در این دوره و پس‌ازاین دوره، واژه کیسانیه اصلاً وجود ندارد. کیسانیه شاید دو سه دهه بعدازاین ماجرا ساخته می‌شود.


7- شیعیان اعتقادی پس از شکست مختار به سه گروه تقسیم می‌شوند: یک گروه با محمد بن حنفیه همراه می‌شوند. محمد بن حنفیه از آغاز حرکت مختار همراهی می‌کند و تقریباً در همان ماه‌های اولیه به‌تدریج وقتی می‌بیند مختار خودش مسیر را مدیریت می‌کند جدا می‌شود. یاران اصیل محمد بن حنفیه در همان زمان مختار جدا می‌شوند و سراغ محمد می‌روند. ولی به‌تدریج هرچه قیام مختار ضعیف‌تر می‌شود گروه زیادی از شیعیان به محمد بن حنفیه می‌پیوندند و از مختار جدا می‌شوند. این‌ها کم‌کم یک جریان بعد از قیام مختار راه می‌اندازد که گفته شد تا حدود چهار هزار نفر اطراف محمد بن حنفیه را فراگرفتند؛ یعنی این‌ها شیعیان اعتقادی‌اند که در مصداق، امام را محمد بن حنفیه می‌دانند.


گروه دوم در کوفه می‌مانند و آثارشان در کوفه است. گروه سوم در نصیبین یک دولت شیعی تشکیل می‌دهند؛ یعنی دولت مختار را به آنجا منتقل می‌کنند. تعداد این‌ها تا حدود دو هزار تا چهار هزار نفر یاد شده است. در حمله اول مصعب بن زبیر شکست می‌خورد و نصیبین را می‌گیرند و تا این‌که حجاج بن یوسف می‌آید و این‌ها را شکست می‌دهد و حذف می‌کند. دو سال دوره این‌ها طول می‌کشد؛ یعنی اگر دولت مختار 66 یا 67 باشد ماجرای دولت شیعی در نصیبین کمتر از دو سال ادامه پیدا می‌کند. می‌دانید که حسن بن محمد حنفیه به آنجا می‌آید و رهبر آن‌ها تلقی می‌شود که نشان می‌دهد به محمد بن حنفیه اعتقاد دارند. بعد حسن جدا می‌شود و رساله ارجاع را علیه شیعه اعتقادی می‌نویسد. آن هم داستانش را قبلاً گفتیم.


در بین آن کسانی که به محمد بن حنفیه اعتقاد ندارند (دلیلی نداریم که به او اعتقاد داشته باشند) و شیعه هستند یک گروه موالی هستند که یکی از رهبران آن‌ها شخصیتی بنام کیسان ابوعمره است. شواهد ما نشان می‌دهد که برخلاف گروه اول که پایبند هستند ظاهراً به محمد بن حنفیه به‌عنوان امام نگاه نمی‌کنند. این مطلب نیز به تئوری ما ضرری نمی‌زند.


تا اینجا تاریخی است. عرض من این بود که درست عین الگوی سبایه و عبدالله بن سبا در کیسانیه و کیسان ابوعمره اتفاق افتاد. طابق النعل بالنعل:


1-  ازنظر تاریخی نگاه می‌کنیم کیسان ابوعمره شخصیتی درجه‌یک از اصحاب مختار نیست. اهمیتش این است که رئیس موالی است وگرنه رئیس شرطه است و وظیفه‌اش مراقبت داخلی کوفه است. نقش اول در قیام مختار ندارد؛ چنانکه موالی نیز نقش مؤثری در قیام مختار ندارند. این‌قدر دون‌پایه هستند که به آن‌ها خشبی گفته می‌شود. تاریخ می‌گوید این‌ها چوب به دست به جنگ می‌آمدند.


2- سبایه گروهی از شیعیان هستند و هیچ ارتباطی با ابوعمره کیسان ندارند. رهبرانشان مشخص است و آن‌هایی که کوفه هستند و آن‌هایی که به محمد بن حنفیه ملحق می‌شوند و اتفاقا هیچ‌کدام از این‌ها از موالی نیستند؛ یعنی برخلاف تحقیقات مستشرقین که می‌خواهند تشیع را به ایرانیت وصل کنند سال گذشته بحث کردیم که هیچ‌کدام از رهبران شیعه که نام سبایه دارند ایرانی نیست و همه این‌ها شناسنامه دارند. ابوالطفیل از صحابیان پیامبر اکرم (ص)، ابوعبدالله جدلی نیز همین‌طور و افراد کاملاً تعریف‌شده و غالباً یمنی هستند.


نمی‌دانیم چه شده است که در مسیر تاریخ عین داستان سبایه تکرار شده است. سبایه را تبدیل به کیسانیه کرده‌اند و کیسان را آن‌قدر بزرگ کرده‌اند که به‌عنوان رهبر شیعه بود و کل نهضت مختار از مقدمات تا حوادث مربوط به محمد حنفیه و بعد از فوت او را به کیسان نسبت داده‌اند. دوباره عین الگوی ساخته‌شده عبدالله بن سبا و سبایه در کیسانیه و کیسان اتفاق افتاده است.


اینجا شواهدمان بسیار بیشتر از حوادث بعد از عاشورا است. نکته مهم تاریخی این است که در این دوره تاریخی هم شواهد مستقیم نشان می‌دهد که تشیع در این دوره حضور دارد و فعال است و دولتی را حمایت می‌کند و آن‌قدر قدرتمند است که حتی بعد از قیام مختار باقی می‌ماند و شاخه محمد بن حنفیه، خود را حفظ می‌کند و با عبدالملک مروان نیز بیعت می‌کنند ولی گروه اعتقادی خود را نگه می‌دارند. شاهد غیرمستقیم این است که تمام تحلیل‌های تاریخی که در مورد کیسانیه شده است و اعتقاداتی که به کیسانیه نسبت داده شده است شاهدی غیرمستقیم بر وجود اندیشه اعتقادی شیعی در این دوره تاریخی است؛ یعنی هرچه به کیسانیه نسبت دادند منظور کیسانیه تا زمان محمد بن حنفیه است. (سال 81 هجری) هر چه درباره کیسانیه این دوره گفته‌اند به یاران محمد بن حنفیه و یاران مختار نسبت داده‌اند.


نکته مهم این است که در کتب تراجم، اطلاعات نشان می‌دهد که بعد از محمد بن حنفیه وقتی واژه کیسانیه اطلاق شد به این دلیل که حساسیت بر این عنوان وجود داشت بسیاری از محدثان و مفسران و شخصیت‌های تاریخی تحت عنوان کیسانیه متهم شدند و این اتهامات کیسانی هیچ ربطی به غلو ندارد. آقای مدرسی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل یک اشتباه مرتکب شده‌اند و آن این‌که ایشان تصور کرده‌اند هرکسی کیسانی است غالی نیز هست. آنجا نشان دادیم که این‌طور نیست. هم فرقه نگاران بین کیسانیه غالی و کیسانیه غیر غالی تفکیک می‌کنند و هم شخصیت‌هایی که به‌عنوان کیسانیه از آن‌ها نام برده شده است گفته‌اند او کیسانی است و شاهدش قول به برائت و رجعت است. به این دلیل که مثلاً قائل به برائت است کیسانی است؛ یعنی کیسانی که در کتب تاریخ و اصیل آمده است کیسانی معتقد به این مکتب تشیع در این دوره تاریخی است.

 

این فصل دوم از بحث ما بود که گفتیم می‌خواهیم در این دوره تاریخی امتداد بدهیم و با این تحلیل جریان تشیع اعتقادی را در خط کیسانیه معرفی کنیم.


با توجه به این‌که می‌خواهیم تا سال هشتاد را بررسی کنیم می‌خواهیم از بنوحسن یاد کنیم که البته نقش جدی و فعالی ندارند و فعالیت آن‌ها به بعدازاین دوره مربوط است و جایگاه امام سجاد (ع) و نقش اعتقادی و فکری ایشان را در این دوره تاریخی بررسی کنیم.

 

برای دریافت فایل مقاله، اینجا را کلیک کنید!

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید