نشست علمی با موضوع "علم امام از دیدگاه هشام بن حکم؛ نقدی بر دیدگاه مادلونگ و تمیمه دائو" نشست دوم از کرسیهای ترویجی پژوهشکده ادیان و مذاهب برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه ادیان و مذاهب، با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین دکتر غفوری نژاد و حضور دکتر محمدجعفر رضایی بهعنوان ناقد، نشست دوم از کرسیهای ترویجی پژوهشکده ادیان و مذاهب روز یکشنبه 8 اسفند 95 برگزار شد.
در این نشست ابتدا حجتالاسلاموالمسلمین دکترغفوری نژاد ضمن تقدیر از برگزارکنندگان این نشستها، هشام بن حکم را از متکلمان مشهور مکتب کوفه در قرون نخستین خواند که پژوهشهای بسیاری درباره وی انجامشده است.
سخنران این نشست معرفی کوتاهی نیز از تمیمه دائو داشت و گفت: عنوان رساله دکتری خانم تمیمه دائو استاد تاریخ کالج مطالعات آفریقایی و شرقی لندن «علم امام و منابع تشریع در دوره شکلگیری تشیع امامیه از ابن هشام تا کلینی» بوده است.
در ادامه دکتر غفوری نژاد سخنرانی خود را با عنوان «علم امام از دیدگاه هشام بن حکم؛ نقدی بر دیدگاه مادلونگ و تمیمه دائو» ارائه کرد که در ادامه میخوانید:
مادلونگ با استناد به شواهدی ادعا کرده است که نوبختی و اشعری در آثار فرقهشناسانه منسوب به آنان (فِرَق الشیعه و المقالات و الفِرَق) از کتاب اختلاف الناس فی الإمامه هشام بن حکم استفاده کردهاند.
شواهد او بدین شرح است:
1. شواهد درونمتنی نشان میدهد که منبع نوبختی و اشعری در بخشی از اطلاعاتی که ارائه کردهاند اثری است که در نیمه دوم قرن دوم نوشتهشده است.
2. این اثر چون مورد اعتماد نوبختی و اشعری قرارگرفته باید از یک مؤلف امامی بوده باشد.
3. قسمت نخست کتاب نوبختی تنها مشتمل بر توصیف فرق و انشعابات شیعه نیست، بلکه در مورد مخالفتهای مطرحشده در کل امت اسلامی در مورد مسئله امامت است. بعلاوه، جمله آغازین نوبختی در مقدمه، با عنوان کتاب هشام مرتبط است.
پس منبع نوبختی و اشعری بهاحتمال بسیار زیاد کتاب هشام بن حکم است.
تمیمه بیهم دائو در مقاله «هشام بن حکم و دیدگاه او در باب علم امام» با مسلّم انگاشتن فرضیه مادلونگ، به لایه شناسی فرق الشیعه پرداخته و بخشهایی از آن را که تصور میکرده از کتاب هشام اقتباسشده، مورد تجزیهوتحلیل قرار داده است. وی تلاش کرده است تا از این رهگذر آراء هشام در مورد علم امام را بازسازی کند. محور اساسی سخن او گزارشی از اشعری در مقالات الاسلامیین است که بر اساس آن هشام منکر الهام و تحدیث به ائمه (ع) معرفیشده است. طبق این گزارش ازآنجاکه پیامبر به وحی دسترسی دارد و خطاهای احتمالی او توسط فرشته وحی تصحیح میشود، لازم نیست معصوم باشد. اما امام که به وحی دسترسی ندارد ضرورتاً باید معصوم باشد. این استدلال نشان میدهد که هشام الهام و تحدیث به ائمه (ع) را نیز قبول نداشته است. دائو تلاش کرده تا از قطعاتی از کتاب فرق الشیعه نوبختی (که به گمان او از کتاب هشام اقتباس گردیده)، مؤیداتی بر این دیدگاه منسوب به هشام بیابد.
مدعیات هر یک از مادلونگ و دائو قابل نقد است:
الف) در موردادعای مادلونگ باید گفت: 1- پرواضح است که شواهد مادلونگ از اثبات قطعی مدعایش قاصر است. او خود نیز فرضیه خود را قطعی نمیداند و به زبان احتمال سخن گفته است. در سنت امامیه آثار زیادی با موضوع امامت نگاشته شده که میتواند منبع نوبختی و اشعری باشد.
2- بر اساس شواهد موجود سعد بن عبدالله اشعری نسبت به هشام بن حکم دیدگاه انتقادی داشته و نگاشتهای در مثالب هشام و یونس از او گزارششده است.
3- مدرسی طباطبایی نیز با استناد به اشاراتی که در فرق الشیعه و المقالات و الفرق به امامیه با عنوان «رافضه» آمده و نیز بیتفاوتی فرق الشیعه در ارائه برخی افکار غیر شیعی، مانند اینکه ابوطالب کافر درگذشته است، ترجیح میدهد که منبع نوبختی و اشعری را یک کتاب سُنّی بداند تا کتابی شیعی همچون اثر هشام.
ب) در خصوص پژوهش دائو نیز باید گفت: گزارش اشعری از جهات متعددی با شواهد موجود در منابع امامیه ناسازگار است و ازاینرو قابلپذیرش نیست. در منابع امامی اولاً استدلال دیگری برای ضرورت عصمت ائمه (ع) به هشام نسبت دادهشده است که عیناً در مورد پیامبر (ص) نیز جاری است؛ ثانیاً، در هیچ منبع امامی قول به معصوم نبودن پیامبر (ص) به هشام نسبت داده نشده است. اگر واقعاً هشام در چنین مسئله مهمی مخالف جمهور امامیان بود، قطعاً در منابع بازتاب مییافت. ثالثاً، گزارشهای متعددی از هشام در منابع امامیه یافت میشود که با اعتقاد به الهام و تحدیث کاملاً سازگار است.
در ادامه این نشست دکتر محمدجعفر رضایی، از پژوهشگران پژوهشگاه قرآن و حدیث، که بهعنوان ناقد در این جلسه حضور داشت به سخنرانی پرداخت.
دکتر رضایی ابتدا در تأیید سخنان دکتر غفوری نژاد گفت: این مایه شگفتی است که تمیمه دائو با داشتن تحصیلات آکادمیک مبتنی بر روششناسی جاری در غرب، تنها بر اساس احتمال مطرح شده از نویسنده دیگری (مادلونگ)، اقدام به ارائه نظریه علمی در قالب یک مقاله کرده است.
رضایی در ادامه، از دو بعد روشی و محتوایی، نقدهایی را مطرح کرد.
وی در بخش روشی اظهار داشت: خیلی از روایتها و موضعگیری های موجود در کتب کلامی و روایی، با ادبیاتی مانند اینکه "از ابن هشام بعید است چنین موضعی داشته باشد" ازنظر روشی درست نیست و ما نمیتوانیم در کار کلامی و تاریخی بهراحتی خود را بهجای این متکلمان قرار داده و اتخاذ موضعی را از سوی آنان بعید بدانیم.
نکته دیگری که در بخش روشی از دید دکتر رضایی طرح شد، استفاده از کتاب اشعری بود. رضایی گفت: این پیشفرض که اغلب نظریات نسبت دادهشده به متکلمان در کتب کلامی از سوی مخالفان آن متکلم بوده و قابلاثبات نیست، باید اصلاح شود.
وی در ادامه افزود: درباره نظریاتی که بهصورت منفرد در کتاب اشعری آمده باید بااحتیاط بیشتری نسبت به نظریات دیگر برخورد کرد و همه شواهد و قرائن موجود در نفی یا اثبات آن را بررسی کرد.
در بخش محتوایی نیز دکتر رضایی پرداختن بیش از حد دکتر غفوری نژاد در نقد این مقاله به بحث عصمت امام در مقایسه با بحث امامت را قابل نقد دانست.
رضایی در ادامه سه نظریه درباره رابطه علم امام و ختم نبوت و پایان یافتن یا نیافتن ارتباط وحیانی میان خدا و بشر را مرور کرد و افزود: شواهد و قراین موجود درباره جریان فکری هشام و اینکه یونس بن عبدالرحمان و فضل بن شاذان که از شاگردان هشام هستند، بهکل منکر الهام و تحدیث بوده اند، کافی است.
دکتر رضایی در پایان گفت که درباره نظریات کلامی باید با جریان شناسی فکری درست، شواهد و مستندات هرگروه کلامی را در آثاری مانند مقالات الاسلامیین بررسی کنیم و همچنین به این نکته توجه داشته باشیم که بسیاری از شواهد متنی لازم در این زمینه مفقود است و نباید بهراحتی به اظهارنظر قطعی در این زمینه بپردازیم.
دقایق پایانی این نشست به پاسخ سخنرانان به چند پرسش اختصاص یافت که از سوی حاضران در نشست مطرح شد.