به گزارش سخن تاریخ، چهل و ششمین نشست تاریخ کلام امامیه با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی روز سه شنبه 15 فروردین 96 در بنیاد فرهنگی امامت برگزار شد.
آنچه در ادامه می آید مشروح این جلسه و سخنرانی استاد سبحانی است:
من به ذهنم رسید که شیوه بحث را سامان دهیم؛ زیرا احساس کردم بحثهای چند جلسه گذشته بهصورت پراکنده مطرح شده است و ایده اصلی جا نیفتاده است. یکبار دیگر آن بحث را مطرح میکنیم و برخی دوستان نیز اشکال داشتند که اشکالات میان بحث، مطلب اصلی را زایل میکند؛ بنابراین اصل ایده خودم را مطرح میکنم و نیمه دوم جلسه را به اشکالات حضار اختصاص میدهیم و آنها را بررسی میکنیم.
جلسه ما سه قسمت دارد: یکی طرح مدعا بهصورت کوتاه، دوم نقد و بررسی حضار و سوم بررسی و مرور اسناد.
مروری بر مدعا
بحث اخیر ما این بود که قبل از ورود به سیر جریان فکری تشیع در دوران امام سجاد (ع)، امام با مجموعهای از چالشها مواجه هستند و برای پیشبرد راهبرد خودشان باید با این چالشها برخورد اساسی داشته باشند. به سه جریان مهم در این زمان اشاره کردیم که حضرت در مقابل اینها چه برخوردی کردند؟ یکی جریان شام و حاکمیت سیاسی و دوم جریان علمی فرهنگی مدینه است که هسته اصلی جریان اهل سنت است و سوم جریانهای افراطی و تندرویی که از درون شیعه و بخصوص کوفه برمیخیزد.
عمده جریان سوم، حول این چند محور بود:
1- انقلابی گری سیاسی. مطالبه اینها این بود که حضرت حکومت را به دست بگیرند.
2- جریان برائت و مقابله با خط فکری خلافت از زمان شیخین.
3- جریان غلو؛ کسانی با معرفی ائمه (ع) در یک ساحتهای فرا بشری و موهم ساحتهای فرا بشری زمینه تعامل امام با جامعه شیعه و غیر شیعه با مشکل مواجه میکردند.
یکییکی به اینها پرداختیم. دو مسأله باقی ماند که بهگونهای به آن اشاره شد ولی حق مطلب ادا نشد. یکی مسأله برائت و دوم مسأله غلو. میخواهیم این دو مورد را در چند جلسه بررسی کنیم و بعداً وارد سیر حرکت فکری شیعه در دوران امام سجاد (ع) خواهیم شد.
برائت
اهمیت برائت
مسأله برائت از دیدگاه ما و فهم عمومی تاریخ تفکر شیعه یک نقطه عطف در تاریخ تفکر شیعه است و آثار مهمی در آن گذاشت و هم جزو اصول اساسی حرکت ائمه (ع) پس از عاشورا است. عرض خواهم کرد که قبل از عاشورا مسأله برائت وجود دارد ولی عمق آن بعد از عاشورا متفاوت میشود.
مسأله برائت از جهات مختلف برای تاریخ تفکر شیعه اهمیت دارد. نکته مهم این است که مسأله برائت با عنصری پیوند میخورد که برای مقوله جامعه سازی شیعه (جامعه اعتقادی سیاسی شیعه) بحث جدی است و اساساً محور حرکت تشیع با نگاه تاریخی بر اساس همین مسأله بوده است و عنصر اصلی حیات اجتماعی شیعه تلقی میشده است.
شیعه یکی از مهمترین گروههایی است که نقطه اختلاف خودش را با مخالفین در مقوله امامت و رهبری جامعه قرار داده است. فرقهها در اسلام فراوان است ولی از بین انواع فرقهها آن محوری که جامعه شیعه را از غیر آن جدا میکند بر محور امامت است. خوارج نیز تا حدودی بر محور رهبری جامعه تأکید دارند. بقیه فرقهها بر محورهای دیگری غیر از امامت تأکید میکنند. کل گروههای اهل سنت امامت را امری فرعی میدانند. حتی معتزله وقتی مسأله خروج بر امام جائر را مطرح میکند و حکومت امام عادل را پیش میآورد به این مقوله به یک مقوله اصلی نگاه نمیکنند. مقوله اصلی در نظر آنها توحید و عدل است. مسأله امام جائر و امام عادل نیز بهعنوان یک عنصر تأثیرگذار در فرقگذاری میان معتزله و غیر آن تلقی نشد. خوارج نیز مسأله رهبری را در اصول اعتقادات خود نمیآورند و مسأله ایمان و کفر را مطرح میکنند ولی وقتی مسأله ان الحکم الا لله را مطرح میکنند بهعنوان مقوله امامت مطرح میشود.
شیعه است که از آغاز فاصلهگذاری خود را بر محور امامت انجام میدهد. هر جا عنصر امامت را بهعنوان رهبری جامعهمحور اساسی و اعتقادی خودتان قرار میدهید به این معنا است که با جریانهای رقیب فاصلهگذاری میکنید. ازنظر تاریخی هر گروه و فرقهای که امامت را اصل قرار میدهد و بر محور آن نقطه اختلاف خود با گروههای دیگر را مطرح میکند میبینید که انشقاق اجتماعی را در بردارد. در تاریخ تفکر مسلمین دو گروه به لحاظ اجتماعی خودشان را از دیگران جدا کردند و جامعه سازی کردند؛ شیعه و خوارج. بقیه اختلاف کردهاند هرچند در برخی موارد مانند اختلاف میان معتزله و اشاعره و مرجئه در مسأله ایمان و کفر اساسی است ولی هیچکدام به انشقاق و جامعه سازی تبدیل نشد. آنها پذیرفتهاند که در زیر یک چتر واحد با هم زندگی کنند.
خوارج بهمحض اینکه میگویند حکومت بشری صلاحیت حکمرانی را ندارد مسیر خود را از جامعه اسلامی جدا میکنند. وقتی شیعه میگوید امام جائر و امام عادل، به این معنا است که این حکومت ازنظر من مشروع نیست. هر جا امامت در تفکر شیعه برجسته شد آنجایی که قرار بود خاموش بماند (مانند دوران قبل از عاشورا) جامعه سازی و انشقاق اجتماعی ایجاد نمیکند. بعداً شواهد این مورد را خواهم گفت. ائمه (ع) از امام علی (ع) تا امام حسین (ع) فرمودند: ما با شما (قریش) اختلاف کردیم. خلافت حق ما بود و قریش و قوم با ما همراهی نکردند و ما علیرغم اینکه حق ما بود سکوت اختیار کردیم. این پروژه ائمه (ع) قبل از عاشورا بود. به این دلیل که بر عنصر امامت بهعنوان محور تأکید نشد جدایی اجتماعی صورت نگرفت. به همان مقداری که بعد از عاشورا بر عنصر امامت تأکید شد به همان مقدار نیز انشقاق اجتماعی صورت گرفت.
شیعه بعد از عاشورا به این نقطه میرسد که مسأله امامت محور شود. در این زمان بر دو عنصر تأکید میشود:
1- تولی بر امام عدل
2- تبری از امام جور
عنصر تبری در مقوله امامت عنصر مهم، اساسی و کارساز است. از زمانی مقوله امامت، عنصر فاصله گذار و اصل اعتقادی میشود که این دو عنصر تبلور میکند. شیعه میگوید امامت یک اصل اعتقادی است و این معنا را بعداً تبیین خواهیم کرد. معنای اصلوفرع فاصلهگذاری و معنای فاصلهگذاری، عنصر اساسی هسته اعتقادی و نقطه تخالف با دیگری قرار دادن است. این معنایش ضرورت نیست، معنایش اصلوفرع به معنای اعتقادات و فروع نیست. ممکن است از لوازمش باشد ولی مسأله اصلی شیعه با گروه مقابل، فروع اعتقادی نیست بلکه معنای اصلی اصلوفرع در این است که آیا ما عنصر امامت را بهعنوان نقطه اختلاف و بنیادی در مقوله ایمان قرار میدهیم یا نه؟ یعنی آیا خط خودمان را از دیگران بر عنصر امامت میگذاریم یا نه؟ برائت مقوم اصلی این اعتقاد است. اگر امامت بهعنوان نقطه فاصله گذار شیعه با غیر شیعه باشد این فاصلهگذاری بر اساس برائت بنا شده است.
مرحوم شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات این مسأله را بهصورت ظریفی مطرح مینماید. این کتاب در پاسخ به سید مرتضی یا سید رضی یا پدر بزرگوارشان نوشته شده است. سؤالکننده میپرسد: اخیراً گفته میشود که بین شیعه و معتزله نزدیکی ایجاد شده است و شیعه از معتزله اخذ و اقتباس میکند. مرحوم شیخ مفید یک پاسخ اجمالی و یک پاسخ تفصیلی دارند. پاسخشان این است که اگر میخواهید ببینید در جایی اخذ و اقتباس شده است نگاه کنید که آن عنصر فاصله گذار این فرقه از سایر فرقهها چیست؟ میفرماید: در فروع مهم نیست و اخذ و اقتباس در فروع زیاد است که چیز طبیعی است. آنچه مهم است این است که ببینیم چه چیزی شیعه را از معتزله جدا کرد؟ اگر در آن عنصر فاصله گذار، اقتباس و نزدیکی صورت گرفت میتوانید بگویید تطور است و شیعه از معتزله گرفته است. وگرنه در توحید و عدل از یکدیگر اقتباس کنند چیز مهمی نیست. در ادامه میفرماید: آنچه شیعه را از معتزله و سایر گروهها جدا کرد مسأله امامت است و آنچه معتزله را از دیگران جدا کرد مسأله منزله بین المنزلتین است. حالا به من بگویید شیعه در مسأله امامت به معتزله نزدیک شده است تا تطوری صورت گرفته باشد. این دو در اصول اساسی خود ایستادهاند. شاهدم این است که مرحوم مفید به این نکته توجه دارند که قوام فاصلهگذاری بر روی عنصر اساسی که همان امامت است. این اهمیت نکته برائت است تا روشن شود در این دوره تاریخی چه اتفاق جدیدی در تاریخ تشیع میافتد؟
ادعای ما این است که از نگاه تاریخی، تشیع در قبل از عاشورا، امامت و عنصر برائت را دارد ولی شرایط برائت و نگره شیعه به برائت بعد از عاشورا با قبل از آن در چهار جهت تفاوت کرده است و این چهار جهت همان نکاتی است که شیعه را ازنظر فکری و اجتماعی در قبل و بعد از عاشورا متمایز میکند:
1- برائت در قبل از عاشورا جنبه فردی دارد؛ یعنی خود اهلبیت (ع) و خواص اصحاب آنها نسبت به حرکت شیخین برائت دارند. این در اسناد اهل سنت نیز هست. در صحیح مسلم آمده است که خلیفه دوم به عباس خطاب میکند و میگوید: یادت هست که در سقیفه تو و علی نزد ابابکر آمدید و بحث ارثومیراث شد. ابوبکر از پیامبر روایت کرد که ما انبیاء ارث نمیگذاریم و تو و علی گفتید که تو دروغ میگویی و حیله کردهای. شواهد بر برائت ائمه (ع) بهصورت فردی وجود دارد. همین امام با اصحاب نزدیک خود در خانه حضرت فاطمه تحصن میکنند نشان از برائت دارد. جابهجا میشود نشان داد که ائمه (ع) و اصحاب خاص اظهار برائت از سقیفه و انحراف در خط امامت برائت میکنند. ولی این فردی است و تبدیل به جریان عمومی نشد حالآنکه میخواهیم بگوییم که بعد از عاشورا برائت به یک جریان عمومی و شایع در شیعه تبدیل میشود.
2- برائتهای قبل از عاشورا برائتهای اقتضایی و موردی است. شرایط و حادثه پیش میآید. به تعبیر امام علی (ع) شقشقه هدرت. مصلحت پیش میآید و ائمه (ع) اظهار برائت میکنند. سلمان میگوید کردید و نکردید؛ اما برائت بهعنوان یک اصل اعتقادی ضروری، مطرح نمیشود. بعد از عاشورا مسأله برائت تبدیل به جریان عمومی اعتقادی شیعه میشود بهقدری که شیعیان تردید میکنند و از امام سجاد (ع) میپرسند که تکلیف را مشخص کنید و میترسیم بمیریم و تکلیفمان معلوم نباشد که با این دو نفر باید چکار کنیم؟ کسانی از اهل سنت خدمت امام میآیند و میگویند یک چنین مسأله ای در میان شیعیان مطرح است و شما چه میگویید؟ کسانی از شیعیان پیدا میشوند که اظهار نزدیکی با شیخین میکنند؛ یعنی اینقدر این مسأله برائت در دوران امام سجاد (ع) تبدیل به عنصر اساسی شیعه شده است که برای مخالفین یک مسأله کاملاً مخاطرهآمیز است و احساس خطر میکنند و شیعیان نیز آنقدر ضروری میدانند که گویا باید تکلیف آن را مشخص کنند همانگونه که مسأله توحید مشخص شده است.
3- در قبل از عاشورا، برائت عمدتاً نسبت به عملکردها است. امام علی (ع) نسبت به سقیفه ناراضی هستند و تحصن میکنند و بیعت نمیکنند. نسبت به فدک اعتراض میکنند. نسبت به حرکتهای آنان اعتراض میکنند. برائت نسبت به عملکردها است. بعد از عاشورا خط برائت تبدیل به برائت و اعتراض نسبت به جریان میشود. اینجا دیگر عملکرد ابوبکر و عمر نیست بلکه برائت از این دو شخصیت و خط و جریانی است که از سقیفه شروع شده است و هر چه اتفاق بد افتاده است مقصرش این دو نفر هستند. واژه برائت در تاریخ در این دوره تاریخی با دوره قبل متفاوت است. در این دوره تاریخی ارتکاز شیعه از برائت این است که این جریان که از سقیفه شروع شد و جدایی در مسأله امامت ایجاد کرد تا امروز که شکستن صلح توسط معاویه و شهادت امام حسین (ع) را میبینیم همگی به آن جریان مربوط است. تبری یعنی حاضر به سازش و همراهی و سکوت در مقابل اینها نیستیم. اصلاً مفهوم برائت یعنی فاصلهگذاری کامل. این خیلی مهم است. مفهوم برائت در این دوره تاریخی در نگاه شیعه شکل میگیرد. مجموعه ادعیه امام سجاد (ع) این مفهوم تبری در مقابل تولی به امام و اهلبیت (ع) را برجسته میکند.
3- مفهوم رفض مربوط به این دوره تاریخی است. نه قبل از آن و نه بعدازآن. این واژه متعلق به مخالفین شیعه است و تعلقی به اهلبیت (ع) ندارد. رفض را اهل سنت در این دوره تاریخی به این گروه شیعه نسبت دادند و مفهوم رفض نشاندهنده این ادبیات خاص سه وجهی از برائت است. از حالت اقتضائی تبدیل به اعتقاد شد. از برائت به عملکرد به برائت به خط تبدیل شد و حالت فردی و شخصی نبود و تبدیل به جریان عمومی شد. بعد از دوران امامت امام سجاد (ع)، مسأله برائت به شکاف اجتماعی در داخل شیعه تبدیل شد.
دو دسته گزارش در مورد مسأله برائت در دوران امام سجاد (ع) داریم. یک دسته بیشتر در مصادر اهل سنت است و دسته دوم گزارشهای شیعی است. گزارشهای سنی نشان میدهد که جریان برائت در شیعه وجود دارد و این برائت به امام سجاد (ع) عرضه میشود و حضرت نسبت به این برائت و برائت کنندگان اظهار تبری میکنند؛ یعنی اولاً کسانی را که برائت میکنند طرد میکنند و میگویند اینها از ما نیستند و حتی بالاتر امر به تولی میکنند که شیخین را دوست بدارید. شما چه کسی هستید که در مقابل این دو نفر این صحبتها را میکنید. این گزارشهای سنی است.
گزارشهای شیعی دلالت میکند که تبری از سوی امام به اصحاب خاص آموزش داده میشود و دوم اینکه امر به تقیه میشود. بیان میشود که زمان اعلام رسمی برائت نرسیده است. این حاصل صد گزارش تاریخی حدیثی و تراجمی است.
در مقابل این دو دسته گزارش برای کسی که تاریخ تفکر کار میکند دو نظریه شکل میگیرد و فرضیه سومی نیز به نظر نمیرسد:
1- یا باید بگوییم گروهی در جامعه شیعه کوفه افرادی افراطی وجود دارند و مسأله برائت از شیخین را مطرح میکنند و بهپای ائمه (ع) در مدینه مینویسند و تبلیغ میکنند و ائمه (ع) نیز با آن موافق نیستند. در طول زمان اگر تحلیل کنیم میتوان گفت که شیعیان تندرو توانستند اسناد تاریخی درست کنند و برای خودشان مشروعیت درست کنند. در مقابل هرکدام از آنهایی که امام میگویند درست نیست یک روایت درست کنند.
2- یا اینکه بگوییم تعارضی بین این دو نیست. آنچه در جلوه نگاه سنی آمده است اعلان برائتهای رسمی و علنی است که مورد تائید ائمه (ع) نیست؛ اما در خفا نهتنها مخالفت نمیکنند بلکه آموزش میدهند و تأکید میکنند.
این دو تئوری مبتنی بر دو گزارش پیش روی مورخ است. ابتنای هرکدام این نظریه میتواند دو نگاه را ایجاد کند. الآن نیز تقریباً میان محققان در این زمینه اختلاف است که برائت عنصر تولیدی ائمه (ع) است یا تولید شیعیان تندرو است. ما نظر دوم را میپذیریم و برای آن شواهد روشنی میآوریم.
فقط یک نکته وجود دارد و آن این است که شیعیان تندرو در اینجا در ابراز و اعلام عمومی برائت دخالت دارند و این مرضی ائمه (ع) نیست. فرق ما با نظریه دوم در این است. اینکه امام سجاد (ع) برائت را قبول دارند و تعلیم میدهند موردقبول ما است؛ اما اینکه شیعیانی در کوفه و غیر آن هستند که به دلیل حقد تاریخی که از خلافت دارند مسأله برائت را علنی میکنند و بر آن اصرار میکنند موردقبول امام سجاد (ع) نیست. اسناد تاریخی که در مصادر شیعه و سنی وجود دارد این است که عنصر تقیه فکری و اعتقادی در مقابل جامعه فرهنگی سنی است. یکی از وجوه مهم تقیه، تقیه در موردبحث فرهنگی و اعتقادی در مسأله برائت است. برای اینکه این مطلب را توضیح بدهیم شش مطلب را در اسناد و مدارک استخراج کردم که مؤید نظریه دوم و نقد نظریه اول است.
در تائید نظریه دوم در اسناد تاریخی ادلهای را پیدا کردیم که بهسرعت عرض میکنم:
شاهد اول:
خط برائت بنا بر اسناد تاریخی معتبر، خط مستمری است که از زمان سقیفه آغاز شده و تا قبل از عاشورا هست و این چیزی نیست که بتوان انکار کرد. اگر مسأله برائت از شیخین با آن سه ویژگی که عرض شد تا قبل از امام سجاد (ع) هست نمیتواند بعد از عاشورا که پردهها فروافتاده است خاموش شود. نمیتوان گفت که امام سجاد (ع) با مسأله شیخین با محبت برخورد کند. این با نگاه تاریخی قبل از عاشورا و بعد از عاشورا منافات دارد.
امام علی (ع) در همان اول سقیفه برخورد کرده است و نمیتوان گفت که امام سجاد (ع) در این زمان با محبت برخورد میکند. خواهم گفت که یا این روایاتی که در ولاء یا عدم تبری از خط برائت مطرح شده است ساختگی است یا آن بخشی که ساختگی نیست امارات تقیه از آن مشخص است.
یک نکته جالب این است که روایات و گزارشهای تاریخی اهل سنت در مورد رویکرد ائمه (ع) (سه امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع)) نشاندهنده این است که هرچه از امام سجاد (ع) به امام صادق (ع) منتهی میشود این نوع روایاتی که در ادبیات تقیه است کمرنگتر میشود. وقتی وارد گزارشهای شیعی میشوید میبینید درست بهعکس است؛ یعنی هر چه از امام سجاد (ع) به جلوتر میآیید روایات برائت از امام سجاد (ع) بسیار محدود است ولی در زمان امام باقر (ع) (ع)گسترش قابلتوجهی پیدا میکند و د ر زمان امام صادق (ع) علنی میشود. از این مقایسه میان این دو گزارش چند نکته لطیف به دست میآید:
1- یکی از امارات صدق روایات شیعه در همین است. اگر آنچه به امام صادق (ع) نسبت میدهند باید حجم و مضمونش مانند روایات امام باقر (ع) (ع)باشد. یا روایات امام باقر (ع) (ع)مانند روایات امام سجاد (ع) باشد. ولی اینطور نیست. اگر از امام سجاد (ع) 5 روایت داریم از امام باقر (ع) (ع)50 روایت و از امام صادق (ع) 200 روایت داریم. خود این نشان میدهد که حکایت از واقعیت تاریخی میکند.
2- از مقایسه بین دو گزارش سنی و شیعی از مسأله برائت یک نکته را کشف میکنیم و آن اینکه به دلیل توسعه برائت در لسان امام صادق (ع) دیگر گزارش گر سنی نمیتواند بگوید این حرفها متعلق به امام صادق (ع) نیست؛ یعنی هرچه میزان گزارشهای شیعه از ائمه (ع) نسبت به برائت بیشتر شده است اینکه گزارش گر سنی بگوید ساختگی است و امام با شیخین همراه بوده است کمتر شده است و حالآنکه باید بیشتر باشد. اگر روایات شیعی بیشتر باشد و به امام عرضه شود طبیعتاً امام باید عکسالعمل شدیدتری داشته باشد درحالیکه اینگونه نیست. این نشان میدهد که آنچه در گزارشهای شیعه آمده است مقرون به صحت است.
شاهد دوم:
اگر واقعاً نهی حقیقی از ناحیه امام سجاد (ع) بود و شیعه نیز همین را میفهمید باید از موج برائت کاسته میشد. البته یک تعدادی از شیعیان افراطی کار خودشان را میکنند. این را نسبت به گروهی قبول داریم ولی هرچه در گروههای بعدی نگاه میکنیم میبینیم که اصحاب نزدیک امام هستند که این حرفها را میزنند یعنی برائت از سوی هشام و زراره و مانند آنها بیان میشود.
شاهد سوم:
اگر این روایات و اسناد درست باشد باید امام سجاد (ع) نسبت به جریان فکری و فقهی و فرهنگی شیخین نیز نزدیکی نشان بدهند. روایتی از آنها نقل کنند و سنتی از آنها را گسترش بدهند. گزارشهای اهل تسنن میگویند که از اینها برائت نجویید و نگویید. اگر واقعاً این واقعیت داشته باشد باید در مسائل اعتقادی و در سنتهای شیخین باید نشان داده شود. تولی این نیست که دیگران را نهی کند. هیچ روایتی از امام سجاد (ع) در این زمینه وجود ندارد. علاوه بر اینکه امام سجاد (ع) از حلقههای حدیثی که این سنت خلفا را تبلیغ میکنند فاصله میگیرند و از آن حلقه روایت نمیکنند و بالاتر از آن نسبت به سنتهایی که این شیخین گذاشتهاند رفتارهای مخالف از خود نشان میدهند؛ مثلاً بهصورت علنی حی علی خیر العمل میگویند. به ایشان اعتراض میکنند و حضرت میفرمایند: هذا هو الاذان الاول. در وضو رفتاری متفاوت نشان میدهند؛ یعنی نهتنها روایت نقل نمیکنند بلکه سنتهای آنها را زیر پا میگذارند.
شاهد چهارم:
خود اهل سنت در مورد اصحاب خاص امام سجاد (ع) تعابیری دارند که خودشان سردمداران خط برائت هستند. در مورد ابوحمزه میگویند: رافضی یشتم اصحابه در مورد جابر و دیگران نیز همین عبارات را دارند. اگر این نهیها نهی حقیقی بود باید روایت میشد که این چندنفری که به امام نزدیک هستند تولی کردهاند نه تبری.
شاهد پنجم:
در خود گزارشهای داخلی اهل سنت قرائنی وجود دارد که نشان از تبری دارد. مثلاً وقتی راوی شیعه به امام میگوید که تکلیف ما را در برابر این دو نفر مشخص کنید. حضرت میفرمایند که برو اینها را دوست بدار. آن فرد تعجب میکند. امام میفرماید: اگر گناهی داشته باشد گردن من. همین جمله نشان میدهد که تو را درک میکنم و میدانم گناه دارد ولی تو هم موقعیت مرا درک کن.
ظاهر گزارشهای اهل تسنن این است که شیعه برائت را اصل میدانست و اگر کسی برائت نداشته باشد شیعه نیست. اینقدر مسأله مهم است که حضرت به او میفرمایند که اگر گناهی داشته باشد گردن من.
با این پنج شاهد اعتقاد داریم آن چیزی که در مجموعه اسناد تاریخی در مورد برائت امام سجاد (ع) و شیعیان به دست میآید این نظریه است. خواهم گفت که حرکت امام سجاد (ع) چگونه پایهگذاری میشود؟
حاصل بحث این است که تمام این اسناد هیچ تعارضی با هم ندارند. امام سجاد (ع) حتماً نسبت به مسأله برائت، تقیه اکید دارند. اظهار برائت در بیرون جامعه شیعه ممنوع است. حتی اینقدر مهم است که برای امام یک چالش است. امام این اظهار را مسموم میدانند. کاملاً مشخص است که خط تقیه است. توضیح خواهیم داد که خود حضرت امامت را بر پایه تولی امام عدل و برائت از امام جور مبتنی کردهاند. اعلان عمومی آن را جایز نمیدانند ولی اصل انگاری برائت از کلام ائمه (ع) شیعه میتوان فهمید.
برائت یعنی نشان بدهیم که اگر خط رسالت بر امامت امام علی (ع) پیدا نشد این انحرافات پیدا شد. برائت از شیخین نیز همین است. ما دعوا با فرد نداریم. این تعلیم امام است. میخواهیم این را اثبات کنیم که امام مسأله برائت را بهعنوان یک اصل فاصله گذار بین خط اعتقادی شیعه و غیر شیعه تبلیغ میکنند و شیعه نیز آمادگی پذیرش را دارد؛ زیرا شرایط سیاسی اجتماعی مهیای این امر شده است. الآن میشود گفت که عاشورا و ظلمی که بر اهلبیت (ع) رفته است ریشه در شیخین دارد. این عمر است که معاویه را نصب میکند و سنتهای او است که این مشکلات را ایجاد کرده است. مطرح میشود و توصیه به تقیه شده است.
تقیه متعلق به اینجا است. تقیه یعنی بفهمید و عمل کنید ولی در عمل خود هدفمند باشید و برنامه داشته باشید. توصیه به تقیه اینجا معنا پیدا میکند.
سؤال: برائت معنای عامی دارد. آیا میتوانیم بگوییم روایتهای امام سجاد (ع) ناظر به نوع برائت است. امام بر شتم بیشتر تأکید میکنند و نه برائت اصل خلافت. اگر کسی خلافت شیخین را قبول ندارد ولی شتم و لعن نیز ندارد در اسناد تاریخی ندیدیم که بگویند برائت از شیخین دارد.
دکتر سبحانی: بر اساس اسناد بررسی خواهیم کرد که این مسأله صحیح نیست. مسأله شتم و سب در دوران امام سجاد (ع) در حدی که بعدها شدید شد مطرح نیست. شتم در گزارشهای تاریخی به معنای این نیست که حتماً فحش میدهند بلکه منظور این است که با سنت اینها مخالفت دارند. معنای برائت برائت از اصل خلافت است.
سؤال: اهل سنت نیز این معنا را در مورد امام سجاد (ع) قبول دارند که ایشان معتقدند که خلافت حق جدشان امام علی (ع) بود.
دکتر سبحانی: برائت به این معنا است که کوتاه نمیآیند. نکته مهم اینجا است. مفهوم برائت معنایش لغویش و دلالت تاریخی است این است که ما ساکت نمینشینیم و حاضر نیستیم هیچ تعاملی با این خط بکنیم. بهتدریج گروهی پیدا شدند که گفتند که خلافت حق امام علی (ع) است و دیگران نیز حق نداشتند تصاحب کنند ولی چون ائمه (ع) به این کار رضایت دادند حق مخالفت با آنها را نداریم.
برائت میگوید مخالفت میکنیم. ولی به معنای سب نیست. متأخرین میگویند که ابوحمزه یشتم اصحابه. این قضاوتهای بعدی است ولی چیزی که از گزارشهای دسته اول تاریخی داریم که میگوید گروهی خدمت امام سجاد (ع) آمدند و برائت کردند و گفتند ما با شیخین مخالفیم و حضرت آنها را طرد کرد در این قسمت چیزی از سب و شتم مشاهده نمیشود. صحبت در این است که آیا باید خط خودمان را از شیخین جدا کنیم یا نه؟
سؤال: بحث بر سر این نیست که حق امام علی (ع) بود بحث بر سر این است که اینها غاصب بودند.
دکتر سبحانی: غاصب نیز به این معنا که حق آنها نبود و گرفتند. چیزی که بتریه در دوره بعد گفتند. آنها بخشی از اصحاب امام سجاد (ع) بودند.
سؤال: همین نظر بتریه نشان میدهد که یک عده از جامعه شیعه این مطلب را اعتقاد داشتند و چیز جدیدی نبود.
دکتر سبحانی: ولایت به معنای محبت نیست. برائت به این معنا است که آنها غاصب هستند و باید با آنها مخالفت کرد. این معنا را بتریه قبول ندارند. بحث مخالفت اعتقادی است. حق شیخین نبود و آنها این حق را گرفتند. تکلیف ما چیست؟
این نزاع این شد که شیعیان دو گروه مقصره (بتریه) و رافضه شدند. هر دو بر این مسأله متفقاند که حق امام علی (ع) ولایت بود و آنها غصب کردند. اختلافشان در این است که حالا که این دو نفر غصب کردهاند این اخذ بهگونهای بود که مجوز صادر میکند که الآن نسبت به آنها برخورد کنیم و طرد کنیم و مقابله کنیم یا اینکه بگوییم امام علی (ع) با آنها مدارا کرد و ما نیز حق مقابله را نداریم؟ بنابراین بحث شتم نیست. مقصره گفتند حق مخالفت نداریم ولی اهل برائت گفتند باید مقابله کنیم و انحرافات آنها را بیان کنیم و نشان بدهیم که ریشه مشکلاتی که الآن با آن درگیر هستیم از آن جا برمیخیزد.
در زمان امام سجاد (ع)، موضوع سب و شتم نیست.
سؤال: در مورد روایاتی که امر به سب میشود چه میفرمایید؟
دکتر سبحانی: ما نگفتیم که امر به سب نبوده است. برخی از آنها در گزارش اهل سنت آمده است ولی این منافاتی ندارد که حضرت در داخل خودشان برنامه داشته باشند و ترویج برائت داشته باشند. موج برائت، موج سب نیست. این چیزی که الآن عمومی شده است و مخالفین ترسیدهاند که اتفاق جدیدی در حال رخ دادن است و گویی مقدساتی زیر سؤال میرود. تا عثمان را مخالف داشتیم ولی در مورد شیخین کسی اختلاف نداشت. ولی یک عدهای پیداشدهاند و شیخین را نیز مورد انکار قرار میدهند. بعداً خواهم گفت که مفهوم سنت در معنای اهل سنت و جماعت، از همینجا منشأ گرفت. پایه اصلی اهل سنت یعنی اینکه یکطوری حرف بزنیم که خط خلافت و شیخین محفوظ بماند.
اینکه میبینید که اهل سنت در مقابل شیعه قرار گرفتند و آنها را رافضی خواندند از همینجا بود. این در مفهوم سنت است. گفتند ما اهل سنت هستیم یعنی حفظ آبرو و وجاهت خلفا را میکنیم و این خط قرمز را نمیشکنیم.
در دوران امام سجاد (ع) شرایط بهگونهای نیست که مسأله سب علنی شود. اصلاً مسأله سب نیست بلکه خود برائت است. اینقدر مسأله برای اهل مدینه و جامعه عمومی سنی استغراب دارد و تحاشی میکنند که یک عدهای وقتی این مسأله برائت را میشنوند برمیآشوبند و موضع میگیرند. در حدی که میگویند اگر کسی متعرض شیخین شد حدیثش موردقبول نیست. اگر راوی سنی روایتی نقل کند که بویی از تخالف با شیخین از آن برخیزد تمامی روایاتش را کنار میگذارند. مسأله خود برائت اینقدر مهم است و تازگی دارد که هم برای جامعه سنی استغراب دارد و موضع میگیرند و هم برای جامعه شیعه مسأله مهمی شده است که تا قبل از مرگ باید تکلیفمان را معلوم کنیم و نکند بمیریم و هنوز تکلیفمان معلوم نشده باشد.
سؤال: فرمودید بحث برائت برای جامعه سازی شیعه است ولی در تاریخ میبینیم که کیسانیه و زیدیه بحث برائت نیست ولی هر دو موفق شدند که جامعه سازی کنند.
دکتر سبحانی: مسأله امامت که هست. در کیسانیه نیز مسأله برائت وجود دارد. برائت در این حد که زیر بار خلافت غیر اهلبیت (ع) نباید رفت. این مسأله محور جامعهشناختی دارد. جامعه درگذشته بر محور قدرت مرکزی شکل میگیرد. وقتی رأس هرم قدرت را قبول ندارید به این معنا است که من جامعه را قبول نداریم.
اینکه گفتند اهل سنت و جماعت، جماعت به معنای پیوستن به این حرکت عمومی جامعه بوده است. این کلمه در مقابل معتزله بود. معتزله اهل جماعت نبودند. آنها قائل به خروج بر امام بودند. جماعت اینقدر مهم بود که به اعتراف ابن خلدون و دیگران مهمترین اصل مسلمانی است؛ زیرا اگر کسی بر این جماعت همراهی نکند و فرقه حاصل نشود دیگر نمیتوان شیرازه این جامعه اسلامی را جمع کرد. اینکه میگویند حتی اگر حاکم جائر نیز باید تبعیت کرد به این دلیل است که میدانند اگر شما رهبر این جامعه را نپذیرفتید جامعه اسلامی نخواهید داشت.
سؤال: زیدیه که برائت ندارد.
دکتر سبحانی: به میزان خودش برائت دارد. به هر میزانی که امامت را پررنگ کنید دارید جامعه سازی میکنید. مثالش بتریه است. بتریه جزو اسلاف زیدیه بودند. اینها به اصل برائت وفادار هستند ولی شیخین را جزو داستان نمیدانند وگرنه بر عثمان میتازند. علت انقلابی گری زید و بتریه در این بود. علت اینکه با شیخین کاری نداشتند همین بود که میگفتند دعوای ما الآن با حاکمیت سیاسی است. باید امامت حق را اقامه کنیم و قیام کنیم و این نظام را کنار بزنیم. این معنای برائت است. چرا شیخین را کنار میزنند؟ به این دلیل که میگویند اینیک مسأله گذشته است و چرا دعوای گذشته را در مسأله کنونی دخالت دهیم؟ این کار ثمری ندارد. امروز درگیری ما با بنی مروان و بنیامیه است؛ یعنی اعاده اقامه حق کنیم و وضعیت امروز را در نظر بگیریم.
سؤال: عمده پایه جامعه سازی شیعه را برائت میدانید؟
دکتر سبحانی: عمدهاش نیست بلکه یکی از ارکان آن است. اتفاقاً اختلاف میان خط اهلبیت (ع) با خط زیدیه و بنوحسن درست در این نقطه است که آنها تأکید اصلی را بر مسأله خلافت سیاسی میگذارند و تقابل سیاسی را در جداسازی جامعه حق از باطل اصل میدانند درحالیکه اهلبیت (ع) معتقدند که باید از بنیانهای فکری شروع شود. ائمه (ع) در این دوره تاریخی معتقدند اگر بنیادهای فکری شیعه را درست کنیم حتی اگر در سیاست نیز جدا شویم ولی در حوزه اعتقادات برمیگردیم. یک شاهد بزرگ برای حقانیت خط امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، حکومت بنیعباس است. بنیعباس از درون اهلبیت (ع) برخاستند و با شعار حاکمیت سیاسی اهلبیت (ع) آمدند ولی چون بنیانهای اعتقادی را نتوانستند اصلاح کنند همان راهی را رفتند که بنیامیه رفت. پس برائت در بین زیدیه و بنوحسن هست ولی چون برائت را امامت سیاسی با وضع موجود میآورند امام سجاد (ع) میفرمایند اگر قرار است اعاده اقامه حق بشود باید ریشه انحراف را ببینیم. با سنت شیخین نمیتوان حق را اعاده کرد.
سؤال: اگر بخواهیم جامعه سازی را بر مبنای برائت بدانیم شیعه شروعکننده آن نبود بلکه بنیامیه بودند که این کار را شروع کردند.
دکتر سبحانی: حرکت واکنشی شیعه به این شکلش، معلول حرکت کنشی بنیامیه بود. آنها لعن را علنی کردند. پیماننامه را شکستند و به قتل و کشتار شیعه پرداختند. شیعه این حقد اجتماعیاش در شکل برائت تند اجتماعی و مسأله غلو بروز پیدا کرد. ریشه شکلگیری غلو، تخالف بنیامیه با اهلبیت (ع) بود؛ اما اصل برائتش متعلق به آنها نیست بلکه متعلق به امامت است.
تا قبل از عاشورا ائمه (ع) میگویند تقابل جدی نمیکنیم و جامعه سازی جداگانه نمیکنیم تا اینکه اصلاح در امت ایجاد شود. آب رودخانه در جایی جدا شده است و ما باید به مسیر اصلیاش بازگردانیم. این برائت است. معنایش این است که راه باید به مدار اصلی برگردد. در این معنا هم برائت و هم امامت نهفته است. این نیز جامعه سازی است اما امت پیامبر قرار بود این جامعه را شکل بدهند ولی جدا شدند. حالا که جدا شدند و تلاشهای ائمه (ع) نخستین در بازگرداندن خط امت به مسیر اصلی درست درنیامد صورت برائت تغییر میکند. حداقل سهم صالحان را جدا کنیم. این جامعه سازی بر محور برائت است.
بنابراین جامعه سازی بر محور برائت قبل و بعد از عاشورا وجود دارد ولی دو مصداق دارد. جامعه سازی قبل از عاشورا به معنای بازگرداندن خود امت اسلامی است ولی جامعه سازی بعد از عاشورا با یاس از اینکه امت به مسیر اصلی خود بازمیگردد این است که سهم جامعه مؤمنان و صالحان را جدا کنیم و معنای برائت این است که ما خط اصلی آن را قبول نداریم. این امتی که اسمش را امت اسلامی گذاشته است و این فرهنگ و فقه و حدیث و اصولش را قبول نداریم. خودمان بر اساس سنت پیامبر یک جامعه را شکل میدهیم. برائت، برائت است ولی فاصلهگذاری بین جامعه اسلام و کفر وارد داخل جامعه اسلامی میشود.
در جلسه آینده اسناد مسأله برائت را بررسی میکنیم و دو گزارش سنی و شیعه از این مسأله را مورد تحلیل قرار میدهیم. بعدازآن مسأله غلات را مطرح میکنیم. بعدش میخواهیم بپردازیم که خود حرکت امام سجاد (ع) و بناگذاری ایشان چگونه است؟