w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: ابوالفضل هادی منش
منتشر شده در: مبلغان
رتبه مقاله: نامشخص
سال،شماره: خرداد - تیر 1390، شماره 141، (23 صفحه - از 198 تا 220)

چکیده:

پس از اینكه مختار حكومت كوفه را به دست گرفت، ترس و وحشت را در دل جنایتكارانی كه در كشتن سید الشهداء علیه السلام شریك بودند، انداخت. او پیش از قیام، با خود عهد بسته بود كه به شكنجه و انتقام گیری از آنها دست بزند و ایشان را به شدت به كیفر اعمالشان برساند. او آنان را چنان ذلیل كرد كه برده به مولایش می گفت: مرا بر پشت خود سوار كن؛ و گرنه به مختار می گویم كه تو در قتل امام حسین علیه السلام شریك هستی! و مولا با خواری مجبور بود، برده اش را بر پشت خود سوار كند و برده پایش را روی سینة او قرار می داد. (1) این مقاله نگاهی گذرا به این رویداد دارد.
فرار فاسقان
فاسقان و جنایتكارانی كه در قتل امام حسین علیه السلام شریك بودند، از ترس مختار فرار كردند. هر كسی دستگیر می شد، پس از شكنجة بسیار به قتل می رسید. افراد زیر پا به فرار گذاشتند:
1. عبد الملك بن حجّاج تغلبی
او از كسانی است كه در قتل سید الشهداء علیه السلام نقش داشت. وی به سوی عبد الملك بن مروان گریخت و به اوگفت: من از عراق به سوی تو فرار نموده ام. دروغ عبد الملك بن حجاج بر ابن مروان پوشیده نبود، به او گفت: تو به سوی ما نیامدی؛ بلكه از خون حسین علیه السلام فرار كردی، بر خود ترسیده و به ما پناه آورده ای. (2)
2. اسماء بن خارجه فزاری
او یكی از بزرگان كوفه بود كه در شهادت «هانی بن عروۀ» نقش داشت؛ زیرا او را فریب داد و نزد ابن مرجانه برد، تا وی را اعدام نمودند.
وقتی مختار می خواست شخصیت بزرگی را دستگیر كند، كلمات مسجّعی می گفت: او در مورد اسماء چنین گفت: «به پروردگار آسمان و آب قسم! به پروردگار روشنایی و ظلمات قسم! كه آتش قرمز و سیاه از آسمان خواهد آمد و خانة اسماء را خواهد سوزاند.» (3)
چون سخن مختار به گوش اسماء رسید، ترسید و گفت: «ابو اسحاق به سجع در مورد خانه ام سخن گفته، دیگر جایی برای سكونت من در اینجا نیست.» و به بیابان گریخت. مختار خانة او و پسر عموهایش را ویران ساخت. (4)
عبد الله بن زبیر اسدی، قبیله مُضر را در مورد ویران ساختن خانه اسماء چنین سرزنش می كند:
تَرَكْتُمْ اَبَا حَسَّانٍ تُهْدَمُ دَارُهُ                            مَنَبَّذَةً اَبْوَابُهَا وَحَدِیدُهَا
فَلَوْ كَانَ مِنْ هَمْدَانَ اَسْمَاءُ اَصْحَرَتْ                 كَتَائِبُ مِنْ هَمْدَانَ صُعَّرٌ خَدُودُهَا
لَهُمْ كَانَ مُلْكُ النَّاسِ مِنْ قَبْلِ تُبَّعٍ                    تَقُومُ وَمَا فِی النَّاسِ حَی مَنْ یقُودُهَا
«خانه ابا حسّان (اسماء) را ویران ساختند و شما هیچ كاری نكردید و درب و آهن آن را دور ریختید. اگر اسماء از همدان بود، گروهی از همدان بر خود عیب می گرفتند و صورتهای خویش را به دیگران نشان نمی دادند. قبل از قوم تبّع مِلك مردم در اختیار آنان بوده است، و هیچ كس به آنها فرمان نمی داد. (5)
3. محمد بن اشعث
محمد بن اشعث یكی از مجرمان خبیثی است كه در شهادت مسلم بن عقیل و قتل سید الشهداء علیه السلام دخالت داشت.
مختار كه از جنایات و جرایم او آگاه بود، به «حوشب بن یعلی همدانی» كه از فرماندهان سپاهش بود، گفت: «ای حوشب! تو می دانی كه محمد بن اشعث از قاتلان امام حسین علیه السلام است و در كربلا دربارة حسین بن علی علیهماالسلام گفت آنچه را كه می خواست. با یكصد نفر از یاران خود نزد او برو كه یا او را در حال لهو و صید خواهی دید و یا او را پنهان شده می یابی و یا او را ترسان و سرگردان و متحیر می بینی. او را بكش و سرش را نزد من بیاور.»
حوشب به همراه یكصد نفر به روستایی رفت كه محمد بن اشعث در آن بود، وقتی محمد آگاه شد، در تاریكی شب به بصره گریخت و به مصعب بن زبیر پناه برد. چون حوشب، مختار را از فرار ابن اشعث آگاه ساخت، مختار او را سرزنش نمود و دستور داد قصر و خانه و روستای ابن اشعث را ویران كند و اموال منقولش را مصادره نماید.
هنگامی كه ابن اشعث به مصعب پیوست، مصعب به او گفت: ای ابن اشعث! چه شده است؟ ابن اشعث مانند سگ، لَه لَه كنان و با ترس به او گفت: مختار بر تمام زمین مسلط شده و هر كه را می خواهد، می كشد. او سه هزار نفر از جنگجویان، شجاعان و بزرگان عرب را به اتهام شركت در قتل حسین بن علی علیهماالسلام به قتل رسانده، و می خواهد مرا نیز بكشد كه به سوی تو فرار كردم. (6)
مصعب او را والی موصل قرار داد. مختار نیز از جانب خود برای موصل والی فرستاد. هنگامی كه ابن اشعث از این امر آگاه شد، به تكریت گریخت. وقتی مختار از اقامتش در آنجا باخبر شد، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را فرا خواند و به او گفت: تو از من و پدرت از ابن زبیر پیروی می كند؛ چرا او نیز به سوی ما نمی آید و از ما پیروی نمی كند؟ به خدا قسم! سه روز پیش خواستم كسی را نزد او بفرستم تا او را پیش من بیاورد تا آنچه را در دل دارم با او انجام دهم. مگر او از قاتلان امام حسین علیه السلام نیست؟ او همان كسی است كه در روز عاشورا به امام حسین علیه السلام گفت: بین تو و محمد صلی الله علیه وآله چه نسبت و قرابتی است؟
عبد الرحمن به مختار گفت: خداوند امیر را عزیز دارد! من چه او بخواهد و چه نخواهد او را نزد تو می آورم. مختار به او اجازه داد و او در تكریت با پدرش ملاقات نمود. پدرش به او گفت: به دنبال چه آمده ای؟ جواب داد: مختار بر كوفه مسلط شده و مردم از او اطاعت می كنند، در مورد تو سؤال كرد و از تو یاد نمود، او می خواهد تمام كسانی را كه در قتل امام حسین علیه السلام شركت داشته اند، بكشد. تو نیز به حسین علیه السلام بدی كرده ای. اقامتت در اینجا درست نیست؛ زیرا كسی نیست كه از تو حمایت كند. تو در كوفه عزیز هستی.
ابن اشعث كه از قصد فرزندش آگاه بود و می دانست كه می خواهد او را به مختار تحویل دهد، به اطرافیانش گفت: فرزندم در ساحل فرات نخلستانی دارد، می خواهد مرا به كوفه ببرد تا خود و نخلستانش در امان باشد و به او ضرر نرسد.
عبدالرحمن شروع به پافشاری نمود و به پدرش اطمینان داد، در صورتی كه به كوفه برود، در امان خواهد بود. تا اینكه او را همراه خود به كوفه برد و به مختار تحویل داد. (7)
4. شمر بن ذی الجوشن
شمر بن ذی الجوشن یكی از پست ترین جنایتكاران است. «بولس سلامة» او را این‏گونه توصیف می كند:
صِیغَ مِنْ جَبْهَةِ الْقُرُودِ                    وَالْوَانِ الْحَرَابِی وَاَعْینِ الْحَیاتِ
«پیشانی اش مانند میمون، و رنگ صورتش مانند آفتاب پرست و چشمانش مانند چشم مارها است.» (8)
این خبیث یكی از كینه توزترین مجرمان نسبت به سیدالشهداء علیه السلام بوده است. او از دست مختار گریخت تا اینکه در نزدیكی موصل سربازان او را تعقیب نموده و كشتند و شكم سگها قبرستان او گشت.
5. عمر بن سعد
«عمر بن سعد» خبیث، فرماندة كل نیروهای مسلحی بود كه امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند. او مطیع و فرمانبر «ابن مرجانه» بود و همة فرمانهای او را برای تقرّب به ابن زیاد انجام داد و در نهایت از كارهای خویش پشیمان شد و خانه نشین گشت و دچار خفّت و خواری شد، به گونه ای كه وقتی از خانه بیرون می رفت، كودكان به او سنگ می زدند. زنان شیعه از بنی همدان در نزدیكی خانه اش به گریه و عزاداری برای امام حسین علیه السلام می پرداختند.
هر روز بر ترس او افزوده می شد او از ترس مجبور بود در دارالاماره بخوابد، نه در خانه اش، به هر حال او دلهای علویان را داغدار كرد. (9) محمد بن حنفیه از اینكه ابن سعد هنوز زنده است از مختار انتقاد كرد و در نامه ای به او نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم گفته بودی كه قاتلان ما را كشتی و از آنان انتقام گرفتی، چگونه این كار را انجام دادی، در حالی كه قاتل امام حسین علیه السلام ـ یعنی ابن سعد ـ نزد تو در حال رفت و آمد می باشد؟»
موقعی كه مختار نامه را خواند، تصمیم به كشتن ابن سعد گرفت. او در حضور كسانی كه در مجلس بودند با سخنی مسجّع چنین گفت: به خدا قسم فردا مردی را می كشم كه قدمهایش بزرگ است و چشمهایش فرو رفته و ابروهایش به هم پیوسته و از قاتلان امام حسین علیه السلام است. مرگش باعث شادی مؤمنان و ملائكه مقرّب می گردد.
هیثم بن اسود در آن مجلس حاضر بود و دانست كه منظورش ابن سعد است. نزد وی رفت و به او خبر داد. ابن سعد آشفته گشت و بر شترش سوار شد تا از كوفه خارج گردد؛ ولی شترش او را در كوچه ها و خیابانهای كوفه می گردانید. مختار از فرارش آگاه شد و گفت: در گردن او زنجیری است كه او را به خانه اش برمی گرداند و آن دعای امام حسین علیه السلام است كه فرمود: خدایا! كسی را بر او مسلط ساز كه سرش را در بستر جدا نماید.
او در حالی كه سوار شترش بود، خوابش برد و شتر او را به خانه بازگرداند. صبح روز بعد فرزندش حفص را نزد مختار فرستاد تا برای او امان بگیرد. حفص نزد مختار رفت و برای پدرش امان خواست. مختار ابوعمره، رئیس سربازان خود را فراخواند و به او گفت: سر ابن سعد را برایم بیاور.
ابوعمره و جماعتی به خانة ابن سعد رفتند و بر او حمله كردند. او به دفاع از خود پرداخت؛ امّا بر زمین افتاد. آنان سر او را در بسترش بریدند و دعای امام حسین علیه السلام مستجاب شد. ابوعمره، سر ابن سعد را نزد مختار آورد. مختار به حفص ـ فرزند ابن سعد ـ گفت: او را می شناسی؟ حفص گفت: می شناسم و بعد از او خیری در دنیا نیست. مختار دستور داد فرزندش حفص را نیز اعدام كنند.
آن گاه مختار به اطرافیانش گفت: عمر بن سعد در مقابل حسین علیه السلام و حفص در مقابل علی بن حسین علیهماالسلام؟ به خدا قسم! اگر سه چهارم مردان قریش را بكشم، با بندی از انگشت امام حسین علیه السلام برابری نمی كنند. مگر قریش چه كسانی هستند؟ گروهی مجرم كه با ناخن چیدة امام حسین علیه السلام برابری نمی كنند.
او نامه ای را به این مضمون همراه سر عمر و پسرش برای محمد بن حنفیه فرستاد:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
به مهدی محمد بن علی از مختار بن ابی عبیده ثقفی؛ سلام علیكم خداوند بلند مرتبه و سترگ مرا برای اولیای شما نعمت و بر قاتلان و دشمنانتان نقمت قرار داد كه آنان به فضل خداوند كشته یا اسیر یا فراری گشتند.
خدا را بر این نعمت سپاس می گویم، سپاسی كه در دنیا موجب منّت خدا و در آخرت موجب رحمت و مغفرت او است.
من سر عمر بن سعد و فرزندش حفص را نزد تو فرستادم و تا توانستم كسانی را كه در قتل امام حسین علیه السلام شركت داشتند به قتل رساندم. خداوند مرا از كشتن بقیه ناتوان نسازد. تا موقعی كه یكی از آنها زنده باشد، خواب راحت و غذای خوش و نوشیدنی گوارا نخواهم داشت. امید دارم كه عبید الله بن زیاد و یاران گناهكارش به دست من كشته شوند.
من سی هزار دینار نزد تو فرستادم تا بین كسانی كه دوست داری از اهل بیتت تقسیم كنی.
رأی خود را برای من بنویس تا از تو تبعیت نمایم. والسلام.»
این نامه خوشحالی مختار را از كشتن ابن سعد نشان می دهد و نیز اشتیاقش را برای كشتن همة كسانی كه در كشتن امام حسین علیه السلام دست داشتند، كه او با زنده بودن آنها آرام و قرار نداشت.
هنگامی كه این هدیه به ابن حنفیه رسید، او بسیار خوشحال شد و روی به قبله نمود و به جهت این نعمت و موفقیت سجده شكر به جا آورد، و این گونه برای مختار دعا كرد: «خدایا! مختار را [از رحمتت] وامگذار و از جانب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله به او اجر نیك عطا كن.» (10)
ویران ساختن خانه های جنایتكاران
مختار سعی داشت دشمنان و قاتلان خاندان اهل‏بیت علیهم السلام را به شدت كیفر دهد. از جمله اقدامات او ویران ساختن خانه های قاتلان امام حسین علیه السلام بود. او بیش از هزار كارگر را با بیل و كلنگ به سوی خانه هر كس كه در این جنایات دست داشت، روانه ساخت. ابوعمره، از رهبران سپاهش را مسئول این كار نمود، تا جایی كه ضرب المثل گردید كه مردم هر خانة ویرانی كه می دیدند می گفتند: «گویا ابوعمره وارد آن شده است!» (11)
اعدام جنایتكاران
مختار دست به كشتن قاتلان امام حسین علیه السلام زد، كه نام برخی از آنها به شرح زیر است:
1. حرملة بن كاهل
او بزرگ ترین جنایتها را انجام داد. او كسی است كه عبدالله شیرخوار را با تیر هدف قرار داد، در حالی كه از شدت تشنگی در شرف مرگ بود. امام علیه السلام عبدالله را به سوی سپاه دشمن برد تا احساسات شان برانگیخته شود و به آن كودك آب دهند؛ ولی حرملة بن كاهل او را با تیر هدف قرار داد و با خنده گفت: «این را بگیر و او را سیراب كن!»
آن تیر گلوی طفل را هدف قرار داد و پاره نمود. چون كودك گرمی تیر را احساس كرد، دستانش را از قنداق بیرون آورد و مانند پرندة سربریده بر سینة پدرش پرپر زد و چیزی نگذشت كه بر روی دستان پدرش شهید شد. امام حسین علیه السلام با خدای خویش مناجات كرد و گفت:
«هَوَّنَ عَلَی مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَینِ اللهِ تَعَالَی. اَللَّهُمَّ لَا یكُونُ اَهْوَنُ عَلَیكَ مِنْ فَصِیلِ نَاقَةِ صَالِحٍ. اِلَهِی اِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ النَّصْرَ عَنَّا فَاجْعَلْهُ لِمَا هُوَ خَیرٌ مِنْهُ، وَانْتَقِمْ لَنَا مَنَ الظَّالِمِینَ، وَاجْعَلْ مَا حَلَّ بِنَا فِی الْعَاجِلِ ذَخِیرَةً لَنَا فِی الْآجِلِ؛ آنچه مصیبت را كه بر من وارد شده آسان می گرداند، این است كه (این مصایب) در منظر خداست. خدایا! این فرزند كم تر از بچة ناقه صالح نباشد. خدایا! اگر پیروزی را از ما حبس نمودی، آنچه از آن بهتر است، برای ما مقرر فرما و از دشمنان ما انتقاب بگیر و ثواب آنچه در دنیا از سختیها بر ما نازل شد، ذخیره ای برای آخرت گردان.»
این مصیبت، دلهای علویان را متأثر و غمگین ساخت. «منهال بن عمرو» كه از اهالی كوفه است می گوید: در مكه نزد علی بن الحسین علیه السلام رفتم، ایشان به من فرمود: حرملة بن كاهل چه می كند؟ گفتم: او در كوفه زنده بود كه من آمدم. امام علیه السلام دستش را بالا برد و فرمود: «اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِیدِ، اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ؛ خدایا! گرمی شمشیر و حرارت آتش را به او بچشان.»
منهال می گوید: «چون به كوفه برگشتم، نزد مختار رفتم و به او سلام كردم. او را مشغول یك امر مهم دیدم. دیری نگذشت كه حرمله را آوردند. مختار دستور داد آتش بیاورند و دست و پای حرمله را قطع كردند و او را در آتش انداختند.
من تكبیر گفتم. مختار به من روی كرد و گفت: اگر چه تكبیر نیكوست؛ امّا چرا تكبیر گفتی؟ او را از نفرین امام سجاد علیه السلام بر حرمله آگاه ساختم. مختار شادمان گشت و آن روز را به شكرانه مستجاب شدن دعای امام سجاد علیه السلام روزه گرفت. (12)
2. گروهی جنایتكار
سربازان مختار افراد زیر را كه در قتل امام حسین علیه السلام شركت داشتند، دستگیر نمودند:
الف. عبد الله بن نزال جهنی؛
ب. مالك بن بشیر بدّی؛
ج. حمل بن مالك محاربی.
چون این افراد را تحت الحفظ نزد مختار آوردند، فریاد كشید: ای دشمنان خدا و رسول و خاندانش! حسین علیه السلام كجاست؟ او را نزد من بیاورید. شما كسی را كشتید كه شما را به نماز امر می كرد.
آنان پاسخ دادند: عبید الله بن زیاد به زور ما را به جنگ او فرستاد، بر ما منّت بگذار و ما را نكش. مختار با عصبانیت و خشم گفت: چرا بر حسین علیه السلام منّت ننهادید و او را زنده نگذاشتید؟! سپس مختار به مالك بن بشیر بدّی رو كرد و گفت: تو صاحب كلاه خود امام علیه السلام بودی؟ عبدالله بن كاهل، از یاران مختار به او گفت: آری، او كلاه خود امام علیه السلام را برداشت. مختار دستور داد دست و پای مالك را قطع كنند كه بر اثر خونریزی هلاك شد. سپس مختار دستور داد جهنی و محاربی را نیز بكشند. (13)
3. گروهی كه با اسب بر پیكر امام علیه السلام تاختند
سربازان مختار، گروه جنایتكاری را كه با اسب بر پیكر امام حسین علیه السلام تاخته بودند، دستگیر كردند. مختار دستور داد آنها را به پشت بخوابانند و به دست و پای آنان میله های آهنی كوبیدند و اسب را بر بدنهای آنان تاختند كه بدنشان تكه تكه گشت. سپس آنان را سوزاندند. (14)
4. خولی بن یزید
او همان جنایتكاری است كه سر امام حسین علیه السلام را با خوشحالی از كربلا به كوفه برد تا از ابن مرجانه جایزه بگیرد. او شبانه به كوفه رسید، با خستگی نزد همسر خویش رفت. زن او كه علوی بود، از او استقبال كرد و به او گفت: چه آوردی؟ پاسخ داد: طلا! همسرش پرسید: طلا كجا بوده؟ پاسخ داد: این سر حسین علیه السلام است. همسرش ناله كرد و فریاد كشید: وای بر تو! مردم طلا و نقره می آورند و تو سر فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله را با خود آورده ای؟! به خدا قسم! دیگر با تو زیر یك سقف نمی مانم. و شوهرش منفورترین مردم نزد او شد. (15)
هنگامی كه سربازان مختار به خانة او حمله كردند، خولی در مستراح پنهان گشت و خود را با چیزی پوشاند. سربازان از همسرش پرسیدند: خولی كجاست؟ پاسخ داد: نمی دانم؛ ولی با اشارة دست جای او را نشان داد. سربازان به او حمله كردند و سر از تنش جدا كردند و بدنش را سوزاندند. (16)
5. عمرو بن حجّاج زبیدی
او حفاظت از آبراه فرات را بر عهده داشت و امام حسین علیه السلام و اهل بیت و یارانش علیهم السلام را از نوشیدن آب منع نمود و بر آنان سخت گرفت. او از ترس مختار از كوفه گریخت. سربازان به دنبال او رفتند، او را در حالی یافتند كه از شدّت تشنگی بر زمین افتاده بود. آنان سر از تنش جدا كردند و نزد مختار آوردند. (17)
6. حكیم بن طفیل
او امام حسین علیه السلام را هدف تیر قرار داد و لباسهای ایشان را به غارت برد. مختار دستور داد او را دستگیر كنند. سربازان به فرماندهی عبدالله بن كامل ـ كه یكی از نیكان شیعه بود ـ او را دستگیر نمودند. خانواده حكیم نزد عدی بن حاتم رفتند تا نزد مختار او را شفاعت كند. عدی با عبدالله صحبت كرد؛ ولی او توجّهی نكرد، سپس نزد مختار رفت تا از وی شفاعت كند؛ ولی سربازان ترسیدند كه مختار شفاعتش را قبول كند؛ لذا از عبدالله خواستند تا او را بكشد، او نیز درخواست شان را پذیرفت.
ابتدا به حكیم بن طفیل گفتند: تو همان كسی هستی كه لباسهای امام حسین علیه السلام را به غارت بردی؟ به خدا قسم لباسهایت را در حالی كه زنده هستی از تن تو می كَنیم. تو همان كسی هستی كه امام حسین علیه السلام را هدف قرار دادی؟ ما نیز تو را هدف قرار می دهیم. و آنقدر به سوی او تیر زدند كه مانند جوجه تیغی شد و به هلاكت رسید. (18)
7. سنان بن انس نخعی
او از جمله كسانی است كه امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند. مختار فرستاد تا او را بیاورند؛ امّا او به بصره گریخته بود.
مختار دستور داد خانه اش را ویران سازند و عدّه ای را به دنبال او فرستاد. او را در راه قادسیه و عذیب یافتند. او را دستگیر نمودند و مُثله كردند؛ ابتدا بندهای انگشتانش را بریدند، سپس دستان و پاهایش را قطع كردند و سپس او را در روغن جوشان انداختند و در جهنم جاودانش كردند. (19)
8. عثمان و بشر
این دو در قتل امام حسین علیه السلام و عبد الرحمن بن عقیل و غارت كردن او شركت داشتند. مختار، عبد الله بن كامل را برای دستگیری آنان مأمور ساخت. آنان را دستگیر و در راه اعدام نمودند و به مختار اطلاع دادند. مختار دستور داد جسدشان را آتش بزنند. (20) حكمت خداوند این گونه اقتضا نمود كه عذاب دردناك خویش را بر این جنایتكاران نازل كند.
9. بجدل بن سلیم كلبی
او همان كسی است كه پس از بریدن انگشت امام علیه السلام، انگشتر را از دست ایشان خارج كرد؛ زیرا خون روی انگشت امام علیه السلام لخته شده بود و نمی توانست بدون بریدن انگشت، انگشتر را درآورد. مختار دستور داد دست و پایش را قطع كنند كه بر اثر خون ریزی شدید به هلاكت رسید. (21)
10. عمرو بن صبیح
او از كسانی بود كه با وقاحت با یاران امام علیه السلام جنگید. یاران مختار شبانه بر او حمله كردند و او را دستگیر و زندانی نمودند و به هنگام صبح او را نزد مختار آوردند. مختار دستور داد آن قدر او را با نیزه بزنند تا بمیرد. آنان نیز چنین كردند و او را به هلاكت رساندند. (22)
11. عبید الله بن زیاد
خداوند از این جنایتكار به سختی انتقام گرفت و دلهای مؤمنان و شیعیان را با مرگ او و سپاهیانش در شدیدترین جنگی كه بین نیروهای ایمان با كفر و گمراهی روی داد، تشفّی داد. خداوند پیروزی را برای اولیای خود كه در راه او به خونخواهی امام حسین علیه السلام به پا خواسته بودند، رقم زد.
حركت سپاهیان شام برای تصرف كوفه
عبد الملك بن مروان، سپاهی قدرتمند به رهبری عبیدالله بن زیاد برای تصرف كوفه فرستاد و به او دستور داد سه روز كوفه را برای سپاهیانش مباح سازد، همان گونه كه یزید به معاویه سه روز مدینه را برای سپاهیانش مباح ساخت. این سیاست امویان است.
سپاه ابن زیاد با هشتاد و سه هزار نفر سرباز مسلح كه به پیشرفته ترین سلاحهای روز و انواع ادوات جنگی مجهز بودند، به جنگ مختار آمد. (23)
هنگامی كه مختار آگاه شد كه عبد‏الملك بن مروان سپاه قدرتمندی را به رهبری ابن زیاد برای جنگ با وی فرستاده، او نیز سپاهی را كه مسلح به ایمان و آمادة خونخواهی امام حسین علیه السلام بود، تشكیل داد و ابراهیم بن مالك اشتر را فرمانده آن سپاه نمود. (24)
تعداد سربازان مختار برای جنگ با ابن زیاد بیست هزار نفر بود كه از قبایل زیر گرد آمده بودند:
1. دو هزار نفر از طایفه مذحج و اسد؛
2. دو هزار نفر از طایفه تمیم و همدان؛
3. هزار و پانصد نفر از قبایل مدینه؛
4. هزار و پانصد نفر از قبایل كنده و ربیعه؛
5. دو هزار نفر از حمراء. (25)
فرماندهان سپاه ابراهیم
در سپاه ابراهیم بن مالك اشتر افراد زیر فرماندهی می كردند:
1. قیس بن طهفه؛ فرمانده جماعت مدینه؛
2. عبد الله بن جندب؛ فرمانده مذحج و اسد؛
3. اسود بن جراد كندی فرمانده كنده و ربیعه؛
4. حبیب بن منقذ؛ فرماندة ربیعه و همدان.
5. دو هزار نفر از حمراء؛
شاعر آنها می گفت:
اَمَا وَرَبِّ الْمُرْسَلَاتِ عُرْفاً                    لَنَقْتُلَنَّ بَعْدَ صَفٍّ صَفّاً
و َبَعْدَ اَلْفٍ قَاسِطِینَ اَلْفاً
«قسم به پروردگار سوره «مرسلات عرفا» كه شما را صف به صف و قاسطان را هزار نفر هزار نفر می كشیم.» (26)
پیوستن عبید الله بن حر به ابراهیم
عبیدالله بن حر به سپاه ابراهیم بن مالک اشتر پیوست؛ امّا ابراهیم به او اطمینان نداشت و به مختار گفت: می ترسم در موقعی كه به او نیاز داریم به ما خیانت كند. مختار كه او را می شناخت به ابراهیم گفت: به او نیكی كن و به او مال فراوان بده. عبید‏الله با ابراهیم به سوی تكریت پیش رفتند. ابراهیم مسئول جمع‏آوری خراج بود. او اموال را بین اصحابش تقسیم كرد و به عبید‏الله پنج هزار درهم داد. عبید‏الله خشمگین شد و گفت: چرا برای خودت ده هزار درهم كنار گذاشتی؟
ابراهیم قسم خورد كه بیش تر از او برنداشته است و آن را به عبید‏الله نشان داد؛ امّا او راضی نشد و بر مختار شورش نمود و پیمان شكنی كرد و به اطراف كوفه حمله كرد و آن را غارت نمود، سپس به بصره رفت و به ابن زبیر پیوست. مختار دستور داد خانه اش را ویران سازند. (27)
او پس از این ماجرا پشیمان شد، همان گونه كه پیش از آن از یاری ندادن امام حسین علیه السلام پشیمان شده بود، و در این باره شعری سروده است.
خروج سپاه مختار
سپاه مختار برای جنگ با دشمنان اسلام و سپاهیان گمراهی و دفاع از ارزشهای اسلامی و كرامت مسلمانان آماده شد و خروج آنها در روز شنبه، هفتم محرم سال 67 هجری بود. بلاذری می گوید: آنها ششم ذی الحجه بیرون رفتند. (28)
مختار برای تكریم و تعظیم ابراهیم او را در حالی بدرقه نمود كه او پیاده و ابراهیم سواره بود. ابراهیم از مختار خواست تا سوار شود، مختار گفت: این قدمها را به امید ثواب برمی دارم و دوست دارم بر پایم غبار یاری اهل‏بیت علیهم السلام بنشیند. سپاه از بیابانها گذشت تا اینكه در نزدیكی موصل با سپاه شام روبه رو گشت.
دیدار عمیر و ابراهیم
«عمیر بن حباب سلمی» از فرماندهان بزرگ ابن زیاد بود؛ ولی از امویان كینه به دل داشت؛ زیرا او از قسیسین بوده كه امویان آنها را تحقیر می كردند. او مخفیانه با ابراهیم ملاقات كرد و به او وعده داد كه در برابرش شكست بخورد. چیزی كه موجب از هم پاشیدن سپاه اموی می گردد.
سخنرانی ابراهیم
ابراهیم سپاهش را برای جنگ آماده ساخت و پرچمها را بین آنان تقسیم نمود. او در برابر هر دسته ای می ایستاد و چنین می گفت:
ای انصار دین و شیعۀ حق! این عبید الله بن مرجانه قاتل حسین بن علی علیهماالسلام فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله است كه زنان و دختران و شیعیان امام علیه السلام را از نوشیدن آب فرات منع كرد و آنان را از رفتن به زمین وسیع خدا منع نمود و او و اهل بیتش را به قتل رساند.
به خدا قسم! رفتاری كه ابن‏مرجانه با اهل‏بیت علیهم السلام ـ كه خداوند آنها را از زشتی و ناپاكی دور ساخت و پاك گردانید ـ انجام داد، فرعون با نیكان بنی اسرائیل انجام نداد. من امید دارم كه خداوند با كشتن او به دست شما، دلهایتان را تشفّی دهد؛ زیرا خدا می داند شما برای اهل بیت پیامبرش به خشم آمدید و خارج گشتید. (29)
این سخنرانی احساسات سپاه را برانگیخت و آنان را برای جنگ با دشمن مشتاق نمود.
درگیری دو سپاه
دو سپاه به شدت با همدیگر درگیر شدند. برخورد شمشیرها مانند صدای غرّش آسمان بود. سپاه مختار به شدت و با ایمان می جنگیدند. ابراهیم به شامیان حمله كرد، در حالی كه می گفت:
قَدْ عَلِمَتْ مَذْحَجُ عِلْماً لَا خَطَلْ                اِنِّی اِذَا الْقَرْنُ لَقِینِی لَا وَكَلْ
وَلَا جَزُوعٍ عِنْدَهَا وَلَا نَكَلْ                        اَرْوَعُ مِقْدَامٍ اِذَا النَّكْسُ فَشَلْ؛
«مذحج به یقین و بدون اضطراب می داند كه من اگر با حریف روبه رو شوم عاجز نمی گردم و در هنگام رویارویی جزع و فرار نمی كنم و موقعی كه مرد ضعیف شكست بخورد، من به جلو قدم می نهم.»
او آنقدر شجاع بود كه هر ضربه ای را كه می زد، شخص را می كشت و مردان مانند فرار گوسفندان از گرگ، از جلوی او فرار می نمودند.
شكست عمیر
همان گونه كه عمیر به ابراهیم وعده داده بود، در برابر سپاه او شكست خورد و باعث شكست و فرار سپاهیان شام گردید و پایه های اصلی سپاه شام فرو ریخت. عمیر این گونه آنان را مذمت می كند:
وَمَا كَانَ جَیشٌ یجْمَعُ الْخَمْرَ وَالزِّنَا                مُحِلّاً اِذَا لَاقِی الْعَدُوَّ لِینْصَرا؛
«سپاهی كه سربازانش خمر و زنا را حلال می دانند، در هنگام جنگ پیروز نمی گردد.» (30) و این توصیف دقیقی از سپاه كفر و گمراهی است كه هر طغیانگر و فاسد را در خود جای داده است و شكست سپاهی كه چنین صفاتی دارد حتمی است. سپاهی كه دارای ایمان و تقوا باشد پیروز می گردد، هرچند افرادش اندك باشد.
كشته شدن ابن زیاد
ابراهیم بن مالك اشتر، ابن مرجانه را با شمشیرش دو نصف كرد و او را به دوستش، یزید بن معاویه در جهنم ملحق ساخت. آفرین بر دستی كه این صفحه سیاه و تاریك را درهم پیچید و مسلمانان را از شرّ او نجات داد. بزرگ ترین توفیق ابراهیم این بود كه به زندگی عبید الله بن زیاد جنایتكار پایان دهد.
ابراهیم از كشته شدن ابن زیاد مطمئن نبود و به سربازان خود گفت: من مردی را كه زیر پرچم تنهایی در كنار ساحل نهر خازر قرار داشت، به قتل رساندم، گمان می كنم ابن مرجانه باشد. چون سپاهیانش نزد او رفتند و دیدند كه او ابن زیاد است، سرش را جدا ساختند و بدنش را آتش زدند. (31) ابراهیم از این كرامت كه نصیبش شده بود، شادمان گشت.
كشته شدن فرماندهان سپاه شام
سپاه ابراهیم، سران سپاه شام را به هلاكت رساند. نام بعضی از آنها عبارت است از:
1. حصین بن نمیر؛
2. شرحبیل بن ذی الكلاع؛
3. ابن حوشب؛
4. غالب باهلی؛
5. عبدالله بن ایاس سلمی؛
6. ابوالاشرس، والی خراسان. (32)
سپاه شام شكست خورد و خسارات بسیاری به آنان وارد شد و كسانی كه غرق گشتند بیش تر از كسانی بود كه كشته شدند.
خداوند ترس و وحشت را در دلهای شامیان قرار داد و بیش تر آنها كشته شدند. «ابن نما» در مورد تعداد آنها می گوید: سپاهیان عراق كشته شدگان اهل شام را با نیزه می شمردند، آنان بیش از هفتاد هزار نفر بودند و بیش ترین تلفات در كم ترین زمان به آنان وارد گشت. (33)
شایان ذكر است كه جنگ در روز دهم محرم سال 67 هجری اتفاق افتاد. سپاه مختار سلاح و تجهیزات نظامی و هر آنچه را سپاه شام داشت به غنیمت گرفت و در این جنگ به قدرت عظیم و ثروت زیادی رسید، همچنین به پیروزی معنوی بزرگی دست یافت و شامیان را ذلیل ساخت.
سر ابن زیاد در برابر مختار
ابراهیم پس از بریدن سر ابن زیاد و جنایتكارانی مانند: «شرحبیل بن ذی الكلاع حمیری» و «حصین بن نمیر»، به گوش آنها ورقه ای آویخت كه نام آنها در آن نوشته شده بود و آنها را نزد مختار كه در مدائن بود، فرستاد. مختار با دیدن آنها بسیار خوشحال شد؛ زیرا خداوند پیروزی بزرگی نصیبش كرده بود كه دلهای مؤمنان را شاد نمود.
وقتی سر آنها به دست مختار رسید، او در حال غذا خوردن بود. او پس از غذا سجدة شكر به جا آورد و با كفش پا به صورت ابن زیاد گذاشت. سپس به غلام خویش گفت: این كفش را بشوی كه با سر كافر برخورد كرده است.
عجیب اینكه موقعی كه سر ابن زیاد را نزد مختار گذاشتند، ماری وارد دهان ابن زیاد شد و از بینی او خارج گشت، و چندین بار این كار را تكرار كرد (34)، كه البته این خیلی عجیب نیست؛ زیرا او هر كار حرامی را مرتكب شده و علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله اعلام جنگ نموده بود و خاندان پاكش را به قتل رسانده و جسد مبارك امام حسین علیه السلام را مُثله كرده بود.
سر ابن زیاد نزد ابن حنفیه
مختار سر ابن زیاد و دیگر جنایتكاران را نزد ابن حنفیه فرستاد و در نامه ای كه به همراه آن سی هزار دینار بود به او چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.
به مهدی محمد بن علی علیه السلام از مختار بن ابی عبید؛ سلام علیكم
سپاس خدای را كه انتقام شما را از اشرار و فرزندان فاجران گرفت و آنها را در هر بیابان یا دریا یا نهری به قتل رساند و دلهای مؤمنان را شفا داد، و چشمهای آنان را روشن ساخت و گناهكاران و فرزندان آنان را هلاك ساخت و به بلایی مانند بلای ثمود و عاد گرفتار ساخت و آنان را مانند فرعون غرق كرد. همان كسانی كه در شهرها طغیان نمودند و در زمین به فساد پرداختند و با بدترین حالت كشته شدند.
ای مهدی! به خاطر آنچه خداوند به تو داد او را سپاس گوی، من سی هزار دینار برای تو فرستادم تا آنها را بین اهل بیت و شیعیان تقسیم كنی.
والسلام علیك  ای مهدی و رحمة الله و بركاته.» (35)
این نامه تلفاتی را كه به سپاه اموی وارد گشت و بلایی كه به آن گرفتار شدند نمایان می سازد. هزاران نفر از آنها به خاطر ترس و وحشت غرق شدند و جسد بزرگان آنها نیز مُثله گشت و سوزانده شد.
این هدیه، محمد بن حنفیه را بسیار شادمان ساخت. اودستهایش را بلند كرد و گفت: خدایا! مختار را جزای نیك بده، او انتقام ما را گرفت و بر تمام فرزندان عبد المطلب از بنی هاشم صاحب حق شد. همچنین او برای ابراهیم به خاطر جهاد و انتقام گرفتنش دعا كرد.
سر ابن مرجانه نزد امام سجاد علیه السلام
ابن حنفیه سر ابن مرجانه را نزد امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. بعد از اینكه امام علیه السلام نمازش را تمام كرد و آماده غذا خوردن شد، كسی كه سر ابن مرجانه را آورده بود صدا زد: ای خاندان نبوّت و معدن رسالت و محلّ نزول ملائكه و منزل وحی! من فرستاده مختار هستم و سر عبید الله بن زیاد را با خود آورده ام. (36) امام علیه السلام سجده شكر به جا آورد و بسیار شادمان شد و فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَدْرَكَ ثَأرِی مِنْ عَدُوِّی، وَجَزَی اللهُ تَعَالَی الْمُخْتَارَ خَیراً. اُدْخِلْتُ عَلَی عُبَیدِ اللهِ بْنِ زِیادٍ وَهُوَ یتَغَدَّی، وَرَأسُ اَبِی بَینَ یدَیهِ، فَقُلْتُ: اَللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی حَتَّی تُرِینِی رَأسَ ابْنَ زِیادٍ؛ سپاس خدای را كه انتقامم را از دشمنم گرفت و خداوند مختار را جزای نیك دهد. هنگامی كه مرا نزد ابن زیاد بردند، او در حال غذا خوردن بود و سر پدرم در برابرش قرار داشت. گفتم: خدایا! مرا نمیران؛ مگر اینكه سر ابن زیاد را به من بنمایانی.» (37) سپس امام علیه السلام به حاضران رو كرد و فرمود: «سُبْحَانَ اللهِ! مَا اغْتَرَّ بِالدُّنْیا اِلَّا مَنْ لَیسَ لِلَّهِ فِی عُنَقِهِ نِعْمَةٌ، لَقَدْ اُدْخِلَ رَأسُ اَبِی عَبْدِ اللهِ عَلَی ابْنِ زِیادٍ وَهُوَ یتَغَدَّی؛ سُبْحَانَ اللهِ! كسی به دنیا مغرور نگشت؛ مگر كسی كه برای خدا در گردنش نعمتی نیست. سر ابا عبد الله را هنگامی نزد ابن زیاد بردند كه او در حال غذا خوردن بود.» (38)
امام علیه السلام پس از شهادت پدرش هیچ گاه متبسّم دیده نشد؛ جز روزی كه سر ابن زیاد را نزد او آوردند. مقداری میوه از شام برای امام علیه السلام آوردند، دستور داد آن را بین اهل مدینه تقسیم كنند. (39)
امام علیه السلام دربارة سرور و خوشحالی زنان بعد از مرگ ابن زیاد چنین می فرماید: «مَا اكْتَحَلَتْ هَاشِمِیةٌ وَلَا اخْتَضَبَتْ، وَلَا رُئِی فِی دَارِ هَاشِمِی دُخَانٌ خَمْسَ سِنِینَ حَتَّی قُتِلَ عُبَیدُ اللهِ بْنِ زِیادٍ؛ هیچ زن هاشمیه ای سرمه نكشید و خضاب نكرد و از خانه هیچ مرد هاشمی دودی برای درست كردن غذا بلند نشد به مدت پنج سال، تا اینكه عبید الله بن زیاد كشته شد.» (40)
مختار بیست هزار دینار طلا نزد امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. امام علیه السلام آنها را از او قبول كرد و با آن، خانه های بنی عقیل را ـ كه بنی امیه آنها را ویران كرده بودند ـ از نو ساخت. (41)
مختار در ایمانش صادق و در عقیده اش استوار بود و خدا با قیامش دلهای علویان و مؤمنان را شفا داد. خداوند او را اجر نیك دهد و در بهشت با پیامبران، صدّیقان و شهیدان همراه سازد كه آنان نیكو رفیقانی هستند. و این گونه سخن از این قهرمان بزرگ كه عناصر اموی به او تهمتهای بی اساسی زدند، به پایان رسید.

پی نوشـــــــــــــت ها:

(1). عیون الأخبار، ابن قتیبة الدینوری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 1، ص 101.
(2). حیاة الامام محمد الباقر علیه السلام، باقر شریف القرشی، دارالكتب الاسلامیة، تهران، بی تا، 167/2.
(3). مقتل الحسین خوارزمی، موفق بن احمد خوارزمی، مكتبة المفید، قم، بی تا، ص 356؛ الفتوح، ابن اعثم كوفی، دائرة المعارف العثمانیة، حیدرآباد هند، چاپ اول، 1391 ق، ص 254؛ ذوب النضار، ابن نما الحلّی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1416 ق، ص124.
(4). بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1403 ه‍. ق، ج45، ص377.
(5). الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج6، ص255.
(6). مقتل الحسین، خوارزمی، ص 256؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج6، ص255.
(7). مقتل الحسین، خوارزمی، ص 245؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج6، صص242 و 243.
(8). بغیة الطلب، ابن العدیم كمال الدین عمر بن احمد، دار القلم، بیروت، بی تا، ص 58.
(9). المنتظم، ابو الفرج عبد الرحمن ابن جوزی، مكتبة المحمودی، بیروت، 1403 ق، ج6، ص36.
(10). مقتل الحسین، خوارزمی، ص253 - 255؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج1، ص189 و 190.
(11). مقتل الحسین، محمد تقی البحر العلوم، دارالزهراء، بیروت، چاپ دوم، 1405 ق، ص237.
(12). حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، باقر شریف القرشی، دار البلاغه، بیروت، 1412 ق، ج2، ص399.
(13). مقتل الحسین، خوارزمی، ص255 و 256.
(14). مقتل الحسین، بحر العلوم، ص 239.
(15). انساب الاشراف، احمد بن یحیی البلاذری، مؤسسه اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1417 ق، ج3، ص206.
(16). المنتظم، ابن جوزی، ج6، ص58.
(17). مقتل الحسین، بحر العلوم، ص 241.
(18). همان، ص 242.
(19). همان.
(20). همان.
(21). مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص220؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج6، ص244.
(22). الكامل فی التاریخ، ابن الأثیر الجزری، دار الكتب العربیة، بیروت، چاپ دوم، 1378 ق، ج4، ص244.
(23). بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج 45، ص246.
(24). البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ج 8، ص177، و الكامل فی التاریخ، ابن الأثیر الجزری، ج 3، ص 284.
(25). بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج45، ص334.
(26). انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، ج6، ص423.
(27). الكامل فی التاریخ، ابن الاثیر الجزری، ج 3، ص 286.
(28). انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، ج4، ص219.
(29). الكامل فی التاریخ، ابن الأثیر الجزری، ج 4، ص 216.
(30). الكامل فی التاریخ، ابن الأثیر الجزری، ج4، ص266.
(31). مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 247.
(32). بحار الانوار، ج 45، ص219.
(33). ذوب النّضار، ابن نما الحلّی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1416 ه‍. ق، ص132.
(34). الكامل فی التاریخ، ابن الأثیر الجزری، ج 3، ص 381.
(35). الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص183.
(36). حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، ج2، ص40.
(37). بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج 45، ص250.
(38). العقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربّه القرطبی الأندلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1409 ه‍. ق، ج5، ص143.
(39). تاریخ یعقوبی، احمد بن واضح ابن ابی یعقوب، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1371 ه‍. ش، ج 2، ص 8.
(40). بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج 45، ص207 ح 13 و ص344، ح 12.
(41). همان، ج 45، ص 334، ح 13، و ص352.

pdf دانلود مقاله نگاهی به عملکرد مختار در انتقام‌جویی از شهیدان کربلا (796 KB)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط