w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: مهدی حسینیان قمی
منتشر شده در: علوم حدیث
رتبه مقاله: علمی-پژوهشی
سال،شماره: پاييز 1382، شماره 29، (9 صفحه - از 202 تا 210)

چکیده:

در بيست و هفتمين شماره از مجله علوم حديث، مقاله اى با عنوان «زن در روايات
حضرت عبدالعظيم حسنى(ع)» منتشر شده است.

لازم است در ارتباط با اين مقاله چند نكته يادآورى شود.

الف. نويسنده اين مقاله آورده است:

در روايتهاى منقول از حضرت عبدالعظيم(ع)، دو روايت مربوط به زنان به چشم مى
خورد.

بايد گفت كه روايت 82 مسند نيز مربوط به زنان است ؛ چرا كه اين روايت درباره
نامهاى حضرت زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ ، تفسير نام فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ و
اينكه اگر امام على(ع) نبود، كفو و مانندى براى حضرت فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ
نبود، است:

حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل ـ رحمه اللّه ـ قال: حدثنا على بن الحسين
السعدآبادى، عن أحمد بن أبي عبداللّه البرقي، عن عبدالعظيم بن عبداللّه
الحسينى، قال: حدّثنى الحسن بن عبداللّه بن يونس بن ظبيان، قال: قال أبو
عبداللّه (ع): «لفاطمة تسعة أسماء عنداللّه ـعزّوجل: فاطمة، والصديقة، و
المباركة و الطاهرة، والزّكيّة، والرضيّة، والمرضية، و المحدّثة،
والزهراء».

ثم قال: «أتدري أىّ شي ء تفسير فاطمة عليها السلام؟».

قلت: أخبرنى يا سيّدى.

قال: «فطمت من الشّر».

قال: ثم قال: «لولا أنّ أميرالمؤمنين(ع) تزوّجها ما كان لها كفو إلى يوم
القيامة على وجه الأرض آدم فمن دونه»؛

يونس بن ظبيان گويد كه حضرت صادق(ع) فرمود: براى حضرت فاطمه ـ عليها السلام ـ
نزد خداوند نُه نام است: فاطمه، صدّيقه، مباركه، طاهره، زكّيه، راضيه، مرضيه،
محدّثه و زهراء.

آن گاه امام صادق(ع) فرمود: آيا مى دانى تفسير فاطمه چيست؟

عرض كردم: بفرماييد.

حضرت فرمود: «يعنى از شرّ و بدى جدا شده است».

پس از آن، حضرت فرمود: «اگر اميرالمؤمنين(ع) نبود، براى حضرت فاطمه ـ سلام
اللّه عليها ـ تا روز قيامت از آدم تا خاتم كفوى پيدا نمى شد».

و نيز در حديث معروف لوح «در شماره 33 مسند» اين جمله آمده است كه:

... و يفشو الويل و الرنّة في نسائهم...

هم اكنون سؤال اين است كه چرا روايت 82 كه در ارتباط با سرور زنان حضرت فاطمه ـ
سلام اللّه عليها ـ است و اوج مقام زن را نشان مى دهد، از قلم افتاده است و تنها
نويسنده محترم به دو روايتى كه از ديدگاه شخصى ايشان مورد مناقشه بوده، اشاره
كرده است.

عنوان مقاله، «زن در روايات حضرت عبدالعظيم حسنى(ع)» است، و اين عنوان مى طلبد
كه همه روايات مرتبط با زن، در اين مجموعه، مورد توجه قرار گيرد.

ب. ايشان در ارتباط با حديث معراج ـ كه يازده دسته از زنان معذَّب را ترسيم مى
كند و رفتار زشت آنان را مشخص مى سازد و زنان را بيم مى دهد كه مبادا چنان رفتارى
داشته باشند ـ ابتدا مى نويسد:

آيا بر پايه قواعد ارزيابى سند بر مشربها و مسلكهاى مختلف، راهى براى تصحيح
اين خبر وجود دارد؟

و آن گاه در پاسخ، راهها را بسته اعلام مى كند. چكيده گفتارشان چنين است:

1. نقل اين حديثْ كثرت نداشته، تنها در عيون اخبار الرضا(ع) آمده است؛

2. در سند اين حديث، سهل بن زياد است و او تضعيف شده است؛

3. در سند اين حديث، محمد بن ابى عبداللّه الكوفى است و اين فرد توثيق نشده
است؛

4. در حوزه مسائل معرفتى و اِخبار از حقايق، خبر واحد صحيح السند نيز اعتبارى
ندارد.

در پاسخ به اين شبهه مى گوييم كه در پذيرش روايات، مبانى متعددى وجود دارد؛
ولى مبناى مقبول اكثريت قاطع فقيهان و عالمان شيعه همان مبناى حجيت خبر موثوق
به است.

اين روايت با توجه به معاضدتهاى روايى ـكه فقرات روايت از آنها بهره مند است،
قابل وثوق بوده، پيام روايت ـ كه رضايت شوهر را يك ارزش براى زن مى داند ـ نيز
مورد تأييد روايات بسيارى است. بند بند روايت نيز رفتارهاى زشت را ترسيم كرده
است و به شدت زنان را از آنها بيم داده است. رواياتى كه در مذمّت تك تك اين
رفتارها آمده، تأييدى است بر درستى اين روايت متين و استوار.

گفتنى است كه ما تنها يك قرينه اعتباربخش براى روايات نداريم تا نويسنده
محترم، كثرت نقل را در اين روايتْ مزيد نفى اعتبار آن اعلام دارد.

بى دغدغه بودن مفاد، هماهنگ بودن آن با ديگر روايات و مورد توجه بودن روايت،
از جمله اين قراين است.

ما درباره سهل بن زياد هم در جواب به يكى از نقدهايى كه بر مقاله «دفاع از
حديث» نوشته شده بود، به طور مفصل نوشتيم كه اعتبار اين شخص و روايات وى نه تنها
از سوى وحيد بهبهانى تأييد شده است، كه بحرالعلومها نيز چنين گفته اند. همچنين
حضرت آيت اللّه سيدموسى شبيرى زنجانى ـ دام ظله ـ و مرحوم علامه دزفولى، صاحب
قاموس الرجال (كه هر دو رجالى اند) وى و رواياتش را پذيرفته اند.

بنابراين، اگر اعتبار سهل بن زياد و روايات وى از ديدگاه حضرت آيةاللّه خويى
ـ قدس سرّه ـ تأييد نشده باشد، ولى بسيارى از عالمان و محققان اعتبار سهل و
روايات او را پذيرفته اند و اين مبنا، مبناى شناخته شده اى است.

جداً شگفت آور است كه ايشان مى نويسد:

خلاصه آنكه راهى براى پى بردن به صدور و انتساب اين حديث در دست نيست.

در هر حال، اگر ضرورت باشد ذكر مى كنيم كه چه شخصيتهايى اين مبنا را پذيرفته
اند.

بنابراين، روايت از جهت سهل، بر پايه اين مبناى حقّ، معروف و پرطرفدار اعتبار
مى يابد.

حضرت آيةاللّه خويى ـ قدس سرّه ـ در معجم رجال الحديث درباره محمد بن ابى
عبداللّه الكوفى مى نويسد:

محمد بن ابى عبداللّه الكوفى، شيخ مرحوم كلينى و همان محمد بن جعفر اسدى ثقه،
است.

معلوم نيست چرا نويسنده محترم، اين شخص را توثيق شده نمى داند.

آيا ايشان از آيةاللّه خويى ـ قدس سرّه ـ هم سختگيرتر است؟ و آيا توثيق ايشان
راهى براى ثبوت صدور و انتساب روايت محسوب نمى شود.

تا اينجا به دست آمد كه «حديث معراج» از نظر سندى و اعتبارى هيچ مشكلى ندارد و
اعتبار اين روايت مبناى روشنى دارد.

از نويسنده محترم درخواست مى شود كه در پاسخ به پرسش اول خويش، اولاً ، مبناى
عالمان و محققان شيعه را مبنى بر اعتبار خبر موثوق به مطرح سازد و آن را ناديده
نگيرد. ثانياً، درباره سهل نيز مبناى معروف و شناخته شده و پرطرفدار توثيق و
اعتبار سهل و روايات وى را مورد توجه قراردهد.

تنها حضرت آيةاللّه خويى ـ قدس سرّه ـ و همفكران سختگير ايشان هستند كه سهل را
نمى پذيرند، درحالى كه اَعلام بزرگى همچون كلينيها، بهبهانيها، بحرالعلومها،
بروجرديها، امامها، زنجانيها و علامه دزفوليها، همه به اعتبار سهل و روايات وى
پاى بندند.

و امّا اينكه نوشته اند خبر صحيح السند در مواردى چون حديث معراج اعتبار
ندارد، نيازمند بحثى است كه ـ إن شاء اللّه ـ در آينده بدان خواهيم پرداخت.

در پايان بخش اوّل يادآور مى شويم كه حديثى مشابه با فقره اى از حديث معراج در
تفسير قمى(ج 2، ص 7)با سند صحيح و معتبر آمده است. در حديث معراج آمده است:

... ثم قضيت فاذا أنا بنسوان معلقات بثديهنّ، فقلت: من هؤلاء يا جبرئيل؟ فقال:
هؤلاء اللّواتى يورثن اموال ازواجهن اولاد غيرهم.

ثم قال رسول اللّه(ص): اشتد غضب اللّه على امرأة أدخلت على قوم في نسبهم من ليس
منهم، فاطلع على عوراتهم و أطل خزائنهم.

اين حديث با سند صحيح در تفسير على بن ابراهيم آمده است:

أبي، عن محمد بن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن ابى عبداللّه(ع)...

ج. درباره پرسش مفادى ايشان گفتنى است كه اين روايت در ارتباط با زنان آمده
است و رسول مهربان اين قشر از جامعه را از روى مهر و عطوفت بيم مى دهد. او
دلسوزانه تلاش مى كند تا اين قشر را از اين آلودگيها پاك نگه دارد؛ مگر اين كار
اشكالى دارد؟ اين چه حساسيتى است كه پيدا شده است ؛ به گونه اى كه نمى توان گفت
بالاى چشم آنها ابروست.

چرا رسول خدا(ص) حق نداشته باشد اين قشر را مخاطب خويش سازد و آنان را از
رفتارهاى ناپسند باز دارد؟

آيا نمى توان از زنان شايسته و رفتارهاى خوب آنها سخن گفت؟

آيا رسول گرامى اسلام نمى تواند زنان معذب را بر شمرد؟

اگر نويسنده محترم مى نوشت كه اين روايت شامل مردان هم مى شود. ما ايرادى به
ايشان نمى گرفتيم؛ همان گونه كه روايات مرتبط با مردان شامل حال زنان هم مى شود
(البته به استثناى موارد ويژه هر كدام، كه اختصاصى است).

به نظر مى رسد كه حتى اگر پيامبر رفتار زشت ويژه زنان را مطرح مى ساخت، باز
نويسنده محترم ايراد مى گرفت كه بايد رفتار زشت ويژه مردان هم در بيان پيامبر(ص)
در كنار اين بيان بيايد. قطعاً به اين دليل كه مبادا مردان سوء استفاده كنند و يا
شخصيت زنان آسيبى ببيند. مگر اشكالى دارد كه پيامبر خدا درباره زنان سخنى را
مطرح سازد، هرچند مردان هم مشمول آن سخن باشند؟ و يا داستان معذب بودن زنانى را
بازگو كند كه مردان نيز مانند آنان در همان موارد و يا مشابه آن، چونان زنان
معذب باشند؟ اين چه حساسيتى است كه ايجاد شده كه اگر بديهاى رفتارى زنان بازگو
شود، سر انكار داشته باشيم؟

بايد زنان اين توجه و عنايت پيامبر را قدر بدانند و تلاش كنند كه اين سخن
مهرآميز پيامبر را ـ كه همراه با گريه و اندوه است ـ پاس دارند.

هم اكنون سؤال نويسنده محترم را ـ كه اين حديث زلال را مورد مناقشه قرار داده
است ـ مرور مى كنيم. ايشان مى نويسد:

سؤال اين است كه چرا در اين رفتارهاى مشترك، فقط زنان گنهكار منظور شده اند...
به سخن ديگر، چرا رسول خدا از مردانى كه به چنين گناهانى آلوده شده و كيفر مى
ديدند خبر نداد؟

د. ايشان در سطر آخر از صفحه 157 مى نويسد:

گذشته از آنكه حرمت برخى از آن موارد پنجگانه به صورت مطلق در بحثهاى فقهى
مورد ترديد است.

در اين رابطه مى گويم كه تقييد مطلقات، شيوه و روش فقهى فقيهان است. اگر اين
روايت، خروج زنان را از منزل، به طور مطلق، نكوهش كرده است و روايتى ديگر و يا
دليلى ديگر نكوهش اين خروج را ويژه موردى دانسته كه اين خروج با حقوق واجب شوهر
منافات داشته باشد، روايت و دليل ثانى روايت مورد بحث ما را مخدوش نمى سازد، و
گرنه، همه مطلقات بايد از سوى نويسنده محترم معيوب به شمار آيند.

گذشته از اين كه اين تقييد قطعى نيست و تنها نظر فقهايى چون آيةالله خويى است
و بسيارند كسانى كه رضايت شوهر را براى خروج زن از خانه به طور مطلق شرط مى
دانند.

در پايان، حديث معراج را خلاصه گيرى مى كنيم.

1. اين روايت از اعتبار سندى برخوردار است و حضور سهل بن زياد و محمد بن ابى
عبداللّه الكوفى هرگز موجب ضعف سندى روايت نمى شود.

2. گذشته از اعتبار سندى، اين روايت بر مبناى حجيت خبر موثوق به نيز اعتبار مى
يابد و مفاد و مضمون روايت، مؤيدات و معاضدهاى فراوانى دارد و مفاد شاذّى در
روايت مشاهده نمى شود.

3. محتواى روايت، پيراسته از دو مناقشه اى است كه نويسنده محترم متوجه دلالت
روايت ساخته است؛ نه سخن مهرآميز پيامبر(ص) ـ كه با هدف بيم دهى اين قشر بيان شده
است ـ مشكلى دارد، كه گفته شود يك سويه است، و نه اطلاق برخى از بندهاى اين روايت
؛ چرا كه روى سخن با زنان است، ولى ملاكاً در موارد مشترك، مردان هم مشمول روايت
هستند. نيز اطلاق روايت با دليل ديگر تقييد مى خورد.

ما ضمن تقدير از سردبير محترم مجله، بر اين نكته تأكيد مى كنيم كه مجموعه
روايى ما به طور مطلق و مجموعه روايى زن در فرهنگ اسلامى؛ به صورت ويژه، مورد
نفى و طرد سريع و شتاب زده قرار گرفته است. و اين پديده اى است كه مجله علوم حديث
بايد در برابر آن ايستادگى كند و مجموعه ميراث روايى ما را پاس دارد.

4. در ارتباط با رفتارهاى مشترك، گفتنى است كه زنا گرچه در هر دو قشر هست، ولى
آنكه از زنا فرزنددار مى شود و اين فرزند را ـ كه از ديگرى آورده ـ به گردن شوهر
خود مى اندازد. زن است و گناه آن نيز ويژه زنان است.

همچنين كسانى كه وضو و لباس پاكيزه اى ندارند و از جنابت و حيض غسل نمى كنند و
نظافت را در ارتباط با حيض رعايت نمى كنند و نماز را سبك مى شمارند، زنان
هستند.

در اينجا مناسب است بازگو كنيم كه چرا پيامبر اسلام(ص) در اين روايت تنها به
رفتار زنان پرداخته و مستقيماً آنان را مخاطب خويش ساخته است:

1. مهر و عطوفت بيشتر پيامبر نسبت به زنان (پيامبر مى خواسته تا زنان را از اين
موقعيت برحذر دارد)؛

2. آثار سوء اين رفتار در زنان بيشتر از مردان است؛

3. زنان بيشتر در معرض ابتلاى به اين رفتارها هستند؛ گرچه رفتار مشترك است
(البته اين بدان معنا نيست كه زنان بيشتر مبتلاى به اين رفتارها مى شوند)؛

4. زنان بيشتر مبتلاى به اين رفتارها مى شوند.

و اين كثرت ابتلا شايد به دليل آن باشد كه زنان به اين گناهان بى توجه اند؛
همان گونه كه مردان ممكن است نسبت به قبح برخى از گناهان غفلت بيشترى داشته
باشند.

ه. ما در ارتباط با حديث دوم و ارزيابى سندى به مبناى قبول عالمان شيعه
معتقديم و بر پايه آن، اين حديث را معتبر مى دانيم ؛ چرا كه در كتب روايى معتبر و
متعددى چون الكافى و علل الشرايع آمده است و مضمون آن شايسته و پيراسته است و
معاضدتهاى متنوعى دارد؛ آن گونه كه هيچ مشكلى در محتواى آن نيست، مگر كسى كه
نسبت به مسائل زنان از حساسيت افراطى برخوردار باشد. ما در ارزيابى سندى بيش از
اين معطل نمى شويم و يادآور مى شويم كه پذيرش روايات على بن ابى حمزه بطايينى
مبناى مقبولى دارد و چنين نيست كه روايات وى ارزش و اعتبار نداشته باشد.

و. ايشان در ارزيابى محتوايى از حديث دوم مى نويسد:

مفهوم حديث، چنان است كه به جهت كثرت لهو يا رفتار نامناسب با شوهران، اكثر
نمازگزاران زنان از بهشت محروم اند.

آن گاه اين مفهوم را در تعارض با رواياتى مى بينند كه مفاد آن اين است كه اكثر
زنان به بهشت درمى آيند.

در اينجا نويسنده محترم پنج دسته از روايات را رديف مى كند كه نتيجه آنها اين
است كه اكثر زنان اهل بهشت هستند.

در پاسخ به اين مناقشه مى گوييم كه، در كجاى روايت آمده بود كه اكثر
نمازگزاران زنان از بهشت محروم اند و اهل جهنم اند. متن دو روايت علل الشرايع و
الكافى چنين است:

لولا كثرة لعبهن، ادخلت مصلياتهن الجنة.

لو لا ما يأتين إلى بعولتهن، ما دخلت مصليّة منهنّ النار.

مفاد اين دو جمله بسيار متين و استوار است. روايت، گوياى اين است كه همه زنان
نمازگزار اهل بهشت اند، البته اگر مانع كثرت لعب و يا برخورد نامناسب با
شوهران، پيش نيايد.

اگر ما گفتيم فلان گروه همه اهل بهشت اند، اگر مرتكب اين خلاف نشوند، آيا
معنايش اين است كه اكثر آن گروه مرتكب اين خلاف مى شوند و در نتيجه، اكثر آن گروه
اهل بهشت نيستند.

اين چه استنباطى است كه از اين جمله شده است؟

اين جمله تنها بازگو مى كند كه اينان همه اهل بهشت اند و تنها اين مانع، آنها
را تهديد مى كند كه اگر از اين مانع عبور كنند همه اهل بهشت اند.

مفاد روايت چنين است: زنان نمازگزار همه اهل بهشت اند و هيچ مانعى جز همين يك
يا دو مانع در برابر آنها نيست. اينان به راحتى مى توانند همه اهل بهشت باشند.

جداً شگفت آور است كه نويسنده محترم بنويسد:

مفهوم حديث چنان است كه به جهت كثرت لهو يا رفتار نامناسب با شوهران، اكثر
نمازگزاران زنان از بهشت محروم اند.

بنابراين مفاد روايت صحيح و روشن است و هيچ تعارضى او را تهديد نمى كند.

pdf دانلود مقاله نقد مقاله «زن در روایات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)» (349 KB)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط