چکیده:
با رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)، بار دیگر سایه جاهلیت بر جامعه اسلامی گسترده شد و جنگ قدرت میان اصحاب شروع شد و دین بهعنوان عامل توجیهکننده این نزاع سیاسی مورد استفاده قرار گرفته و بدین ترتیب، جاهلیت در قالبی نوین در جامعه بروز کرد. این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که معاویه به قدرت رسید و با تبلیغات سنگین و ایجاد فضای بسته سیاسی مبتنی بر جهل، فریب و نیرنگ، یزید را برای خلیفه بر پیکر زخمی جامعه اسلامی تحمیل کرد. امام حسین (ع) بهعنوان شخصیتی الهی که پرورشیافته دامان پیامبر اسلام (ص) بود، جامعه را در موقعیتی میدید که در آن به حقّ عمل نمیشد، امربهمعروف و نهی از منکر از جامعه رخت بربسته، تجرّی در مقابل احکام الهی امری طبیعی جلوه میکرد و احکام الهی به حالت تعطیل درآمده بود. از سوی دیگر، با وجود آنکه در پرتو آموزههای اسلامی و در عصر نبوی، عدالت اجتماعی اساس حاکمیت را تشکیل میداد، اما در زمان معاویه و یزید طبقهای ثروتمند در جامعه اسلامی پدید آمد، قشری گری رواج یافت و خدا ناباوری محور اقتصاد جامعه گردید. در چنین موقعیتی امام حسین (ع) که برخوردار از ایمان راسخ، توکّل، تسلیم، رضا، سخاوت، ایثار و تواضع بود، برای بازگرداندن شکوه اسلام قیام کرد. امربهمعروف و نهی از منکر، احیای شعائر دین، کتاب و سنّت که بهطور گستردهای از فضای جامعه رخت بربسته بود و توجه دادن جامعه به بنیاد حکومت که در تفکر اسلامی همان ولایت است، از دلایل این قیام بزرگ بود. ازجمله شاخصهای قیام کربلا وجود اصول تربیتی نابی است که کمتر مورد توجّه قرار گرفته است؛ اصولی از قبیل اصلاح اجتماعی، انتباه و بیداری، عزت و حق محوری که با ارائه کارآمدترین شیوههای تربیتی از قبیل محبت، روش الگویی و غیرت در سراسر جریان واقعه عاشورا موج میزند.
کلیدواژهها:عاشورا، تربیت، اصول تربیتی، اصلاح اجتماعی، اسلام، امام حسین (ع).